میتوان فضای سیاسی یک کشور را مانند بازار با
همان سازوکارهایی که در بازار رواج دارد و همه با آن آشنا هستیم، تصور کرد. خریدار
و فروشنده بازیگران فضای بازار هستند و "کالا" مفهومی است که رابطهی
این دو قطب فضا را مشخص میکند. پول ارزش کالا را معادل سازی کرده و موجودی است که
فروشنده و خریدار بر سر آن رقابت میکنند. فروشنده در مقام صاحب کالا برای بدست
آوردن از روندهای مرسوم تخفیف، جایزه، تبلیغات و ... استفاده میکند تا خریدار را
مجاب به خرج کردن پول خود گرداند. خریدار نیز ابزارهای خاص خود مانند چانه زنی،
تحریم یک کالا، استفاده از کالای جایگزین و ... را در اختیار دارد. در این میان
فرامین دولت نیز در رابطهی فروشنده و خریدار دخالت میکند و حدود این ارتباط را
مشخص میکنند. سادهترین تصویری که از بازار میتوان ارائه داد نباید تفاوت خاصی
با تصویر ارائهشده داشتهباشد.
اگر ازین منظر به فضای سیاسی کشور نگاه کنیم میتوان
نقشهایی مشابه را برای آن بر شمریم. سیاستمداران، احزاب و گروههای سیاسی در نقش
فروشنده جای میگیرند. خریدار، مردمی هستند که حق رأی دارند. "کالا" میتواند
مجموعهی نگاه، اهداف، روش و منش یا ایدئولوژی فروشنده باشد و پول همان ورقهای
کاغذی رأی است که موجبات سهمخواهی در قدرت را فراهم میکند. اتفاقاً همان روندهای
بازاری چانهزنی و تحریم و تبلیغات و تخفیف و امثالهم در فضای سیاسی نیز جریان
دارد و فروشنده و خریدار از آنها استفاده میکنند. قانون اساسی نیز حدود رابطهی
سیاستمدار و مردم را مشخص میکند و تصویر بازار و سیاست در نهایت انطباق مییابند.
بنابرین سیاست میتواند شکلی غیرانسانی و کالامحور
بخود بگیرد که از قوانین بازار تبعیت میکند. این به هیچ عنوان نگاهی غیر معقولانه
نیست و تنها برای مدلسازی بیان نشدهاست. جامعهی انسانی تا امروز ناگزیر از خرید
مجموعهی روابط قدرت بودهاست و سیاستمداران عرضهکنندگان محصول قدرت یعنی حکومت
بودهاند. تعیین اهدافی مانند دموکراسیخواهی، آزاداندیشی، تساهل و تسامح و ...
لزوماً از ویژگیهای شخصیتی و باورهای فلسفی سیاستمداران ناشی نشده بلکه میتوانسته
صرفا ویژگی محصولی باشد که شاغل سیاستمدار میفروشد تا از طریق آن سهمی در قدرت
بیابد و منافع اقتصادی و اجتماعی ناشی از شغل خود را تصاحب نماید.
در این میان در انتخابات سال 92 بازار سیاست
کنترلی بیش از پیش از جانب حاکمیت خواهد داشت چرا که باید کنترلی کامل از خط مشیهایی
که در این انتخابات عرضه میشوند وجود داشتهباشد. دو دورهی پر اتفاق ریاست
جمهوری احمدینژاد به جای آنکه عمر نظام را تقویت کند آن را در سراشیبی سقوط
انداختهاست و اگر به موقع جلوی این سقوط گرفتهنشود، قطع به یقین اصولگرایان دیگر
در آن جایی نخواهند داشت. در ضمن با توجه به انتخابات 88 و مواضع کروبی و میرحسین بعد
از آن، نظام توانایی تقلبی حتی در اندازه نصف ابعاد تقلب 88 نیز نخواهد داشت و این
حاکمیت جمهوری اسلامی را وادار میکند تا به صورتی حسابشده نامزدهای انتخاباتی
سال 92 را کنترل کند.
فاکتور دیگری وجود دارد که انتخاب نامزد مورد
اعتماد برای نظام را دشوارتر نیز میسازد. اقدامات احمدینژاد و حاکمیت در اقتصاد
و سیاست خارجی در 8 سال گذشته کشور را در تنگنای پیچیدهای قرار دادهاست. فشار
اقتصادی که بر طبقهی ضعیف و متوسط ایران وارد میشود میتواند با تبلیغاتی مناسب
این طبقات را با اندک امیدی به بهبود وضعیت اقتصادی به پای صندوقهای رأی بکشاند.
قطعاً نامزدی که حمایت کامل نظام را در پشت خود احساس میکند نمیتواند از چنین
فضای رسانهای بهرهمند شود و رسانهها را به نامزد رقیب خود خواهد باخت چراکه
نظام خود مقصر درجهی اول آن تلقی میشود و احمدینژاد مدتهاست که توپ بحران را
به پیش پای اصولگرایان سنتی پاس میدهد. نامزدی که در مقابل نظام قرار میگیرذ میتواند
بسیجی از آرای طبقات متوسط و ضعیف برای خود مهیا کند.
احمدینژاد چنین فضایی را خوب درک میکند و درست
به همین خاطر آرزوی مشارکت گستردهی مردمی را مطرح میکند. او امیدوار است که
کاندیدایی جذاب مانند مشایی را از میان تنگناهای نظارتی وارد کارزار انتخاباتی کند
و از همین حالا شروع به تدارک یارکشی گستردهای در مقابل سپاه کردهاست. اصلاح
طلبان نیز پتانسیل استفاده از چنین وضعیتی را دارند اما آنان با دشواریهای بیشتری
رو برویند.
در میان اسامی شنیده شده از سوی رسانهها چهره
ای مانند عارف را میتوان مورد بررسی قرار داد.
1-
عارف چهرهی مردمی محبوبی در میان اصلاحطلبان ندارد.
احتمالاً اگر از مردم کشور سوال شود که چندین شخصیت اصلاح طلب را نام ببرند، کمتر
کسی نام عارف را بر زبان خواهدآورد. اما چنین چیزی چندان هم اهمیتی ندارد، این را
قبلا احمدینژاد نشان دادهاست و فضای مساعد رسانهای کشور برای نامزدی که برنامهای
برای بهبود اوضاع اقتصادی ارائه دهد، به وی برای رفع این این معضل کمک میکند.
2-
در عین حال به نظر من او اساساً توانایی ارائهی برنامهای
مدون که صدایش در میان سروصداهای انتخاباتی شنیده شود را ندارد. چنین برنامهای
تیمی از متفکرین جریان اصلاح طلبی را میطلبد که به صورت طبیعی گرد عارف جمع نمیشوند
مگر آنکه عارف بتواند حمایت تمام قد افرادی مانند خاتمی و هاشمی رفسنجانی را جلب
کند. خاتمی و هاشمی در میان مردان جمهوری اسلامی از محبوبیت مناسبی در میان
مخالفین وضع موجود برخوردارند اما این محبوبیت را بعد از شکست انتخاباتی سال 88 به
بهای پافشاری بر مواضعی بدست آوردند که خط مشی اصلاحطلبانهی عارف آن را زیر پا خواهد
گذاشت. بنابرین به هیچ عنوان بعید نیست که خاتمی و هاشمی در موقعیت فعلی چوب حراج به
محبوبیت باقی ماندهی خود نزنند.
3-
عارف نمیتواند گفتمانی اصلاحطلبانه مانند خاتمی را برای
بسیج کردن آرای مخالفین وضعیت موجود ارائه دهد. وضعیت ضعیف سیاسی نظام، مواضع شخصی
وی و جنبش سبز که بیشتر محق بر این ادعاست او را وادار میکند که نسخهای بسیار رقیق
شده از اصلاحات را عرضه کند. این نسخهی رقیق شده همان چیزیست که هویت اصلاح طلبی
عارف را از وی جدا میکند. بنابرین عارف نخواهد توانست با تأکید بر این هویت وارد
فضای انتخاباتی شود و احتمالاً خط مشیای فراجناحی را برای خود مناسبتر خواهد
دید. به گمان من فعلاً هاشمی رفسنجانی تنها شخصیت سیاسیست که میتواند ازین هویت
فراجناحی برای خود امتیازی قائل باشد. حسن روحانی با فاصله در مرتبهی بعدی قرار
داد و به راحتی قابل تشخیص است که این هر دو چه فاصلهای با عارف دارند.
4-
جنبش سبز به یک معنی هنوز در فضای سیاسی کشور نقشی فعال
بازی میکند. تمامی نامزدهای احتمالی و جریانهای سیاسی کشور از هم اکنون مشغول
موضع گیری در مقابل جنبش سبز هستند. عارف شاید بتواند با ارائهی گفتمان انتخاباتی
بهبود خواهانهای فضای عمومی کشور را به سود خود برگرداند اما با موضع گیری علیه
جنبش سبز آرای بخشی از طبقهی متوسط را از دست خواهد داد. این بخش از جامعه شاید
در اکثریت تعداد نباشد اما قطعاً تأثیر بیشتری بر فضای رسانهای غیر رسمی که
امروزه رسانهی رسمی خانوادهی ایرانی شده خواهند گذاشت.
5-
عارف این شانس را خواهد داشت که براحتی از سد شورای نگهبان
عبور کند. با این حال این شانس تنها در قبال رابطهی نزدیک وی با حاکمیت بدست آمدهاست.
رابطهای که پوشیده نیست و نخواهد ماند و در بازار انتخابات تبدیل به مشخصهای
خواهد شد که عارف را با آن خواهند شناخت. چنین خصیصهای گفتمانی ساده و قابل پیش
بینی به دنبال خواهد داشت و در مقابل آن حتی ضعیفترین کاندید دولت میتواند خود
را مطهر نشان دهد.
6-
وضعیت برای عارف حتی پس از انتخاب شدن دشوارتر نیز میشود.
در مقابل دیگر کاندیداها او محکوم به این است که کاریکاتوری از دولت وحدت ملی
بسازد. او از توانایی خاتمی با پشتوانهی آرای مردمی محروم است و بنابرین توانایی
مقاومت چندانی در مقابل وزرای تحمیلی نخواهد داشت و این وزرا را قطعاً به حاکمیت
خواهد باخت. در مقابل او نمیتواند کابینهای مطرح از اصلاحطلبان جسور را معرفی
کند چراکه اصولاً با آنان میانهای ندارد. از طرفی باید پرسید توانایی مقاومت وی
در مقابل سپاه برای معرفی بدنهی اقتصادی دولت چقدر خواهد بود؟
7-
عارف بر توانایی مدیریتی خود تکیه دارد. خود را شخصیتی
معرفی میکند که میتواند دعواهای درونی را رهبری کرده و از آن پیروز بیرون آید.
بر اساس شنیدههایم کوله باری نیز ازین خاطرات در چنته دارد. با این حال در جنجالهای
یک کشور بحران زده هرکه صدای فریادش بلندتر باشد، طبیعتاً صدایش زودتر به گوش مردم
خواهد رسید. در هر دو دولت خاتمی و احمدینژاد تجربه ی چنین فریادهایی را داشتهایم.
خاتمی خود شاید اهل داد و بیداد نبود اما در کابینه و مجلس یارانی داشت که قواعد
این بازی را به خوبی میدانستند، احمدینژاد به شخصه حامل چنین ویژگیای بود و این
هر دو دولتی داشتند که تا توانسته بودند یکدست نگهش میداشتند.
8-
در فضای ملتهب انتخاباتی که یک طرفش را احمدینژاد تشکیل
داده باشد، یارکشی انتخاباتی فاکتوری مهم خواهد بود. خاتمی نمیتواند همانند کاری
که 88 برای موسوی کرد، یارانش را به سوی عارف گسیل کند، چراکه آنان در پشت میلههای
زندانند. در حال حاضر هاشمی رفسنجانی توانایی بیشتری در این زمینه دارد ولی با
توجه به چهرهای که هاشمی به عنوان یک مافیای اقتصادی در ذهن عامهی مردم دارد (با
این که چهره با شیب خوبی در حال ترمیم است) و توانایی احمدینژاد برای تأکید بر
این چهره، هاشمی را در گسیل یارانش به سمت عارف دچار تردید خواهد کرد.
بنابرین عارف نمیتواند همچون انتخابات ریاست
جمهوری دورههای گذشته با گفتمانی تمام و کمال وارد انتخابات شود و کالایی چند
بعدی از لحاظ سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی عرضه دارد تا خریداران بیشتری با
برگههای رأی بدست آورد. در فضای دو قطبی کشور که اصلاح طلبان از بازیگری در آن
پرت افتادهاند، تنها احمدینژاد و نظام میتوانند دست به معرفی چنین نامزدهایی
بزنند. عارف باید دقیقاً مطابق رفتار بازار عمل کند. او نمیتواند با مشی میانه و
پیچ در پیچی سعی در جلب آرای بخشی از اصولگرایان و اصلاحطلبان داشته باشد.
اصولگرایان در تقابل احمدینژاد و نظام گرفتار خواهند شد و برای دفاع در مقابل
احمدینژاد اگر بازیگری را به عارف واگذار کنند (همچنان که شاید او امیدوار است)
قافیه را به کلی خواهند باخت چرا که خود را از یک قطب جامعهای که خود قطبی کردهاند،
حذف کرده و نخواهند توانست در دولت عارف حتی نقش منتقد را بازی کنند. این نقش را
به راحتی احمدینژاد از آنان میقاپد. عارف باید مطابق قوانین بازار باید کالایی
مشخص و قابل سنجش ارائه کند، خریداران خود را مشخص کرده و مطابق با کیفیت مد نظر
آنان عمل کند. وی باید برای انتخاب شدن همان کاری را بکند که احمدی نژاد سال 84
کرد. بجای انتخاب بخش مختلطی از جامعهی هدف اصولگرا و اصلاحطلب وی باید بتمامی
به آغوش اصلاحطلبی برگردد، مواضعی اصلاحطلبانهی میانهای انتخاب کند و محکم بر
سر این مواضع بایستد و از تمام رابطهی خود با حاکمیت به جای چشم داشتن به آرای آن
تنها برای گذر از سد شورای نگهبان استفاده کند.