فرماندهی کل سپاه، سردار جعفری، حضور نیروی قدس
در سوریه را تأیید کردهاست. البته ایشان حضور نظامی را رد کردهاند و حضور نیروی
قدس را تنها محدود به کمکهای فکری و اقتصادی دانستهاند (1-اینجا). با این حال اسماعیل قاآنی، جانشین فرماندهی
نیروی قدس سپاه، چندی پیش حضور فیزیکی نیروی قدس در درگیریهای
سوریه را تأیید کرده بود (2-اینجا). فرماندهی سپاه قزوین نیز مهر تأییدی بر حضور
نظامی سپاه در سوریه زده بود (3-اینجا).
بعد از آنکه سخنان اسماعیل قاآنی در رسانهها
منتشر شد، ایسنا که اولین بار آن را منتشر کرده بود، متن خبر را از خروجی خبرگذاری
حذف کرد. اظهار نظر سالار آبنوش فرماندهی سپاه قزوین نیز از روی خبرگزاری دانشجو
حذف شدهاست و اظهارات اخیر فرماندهی سپاه به فاصلهی یک روز توسط رامین
مهمانپرست سخنگوی وزارت امور خارجه رد شده(4-اینجا) و "العالم" چنین سخنانی را از پایه به سوء
استفادهی بیگانگان نسبت دادهاست (5-اینجا).
تکرر این تأیید و تکذیبها ماجرای دخالت نیروی
نظامی ایران در سوریه را جالبتر می کند. اظهارات فرمانده کل سپاه بعد از انکار
سخنان اسماعیل قاآنی نشانهی چیست؟ اگر نظام جمهوری اسلامی ازین گونه اظهارت رویگردان
بود، بعد از بار اول دیگر نمیبایست شاهد اظهارات بعدی فرماندهان سپاه مبنی بر
دخالت حاکمیت در سوریه میبودیم و در صورتیکه نظام به این دخالت و حضور در سوریه
افتخار کرده یا آن را طبیعی میداند حذف، تکذیب و رد این اخبار چگونه توجیه میشود؟
به باور من بر سر مسئلهی سوریه، نظام با تمام
بزرگیاش، به دوپاره تقسیم شدهاست. هردو گروه در این نظام سرنوشت جمهوری اسلامی
را تا حدود زیادی وابسته به پایداری حکومت اسد در سوریه میدانند اما در مقابل
رسانهها واکنش یکسانی نشان نمی دهند. سکوت اعضای دولت و مخصوصاً احمدینژاد در
این مورد جالب است. نمیتوان تصور کرد احمدینژاد به حزماندیشی افتاده و از
اظهارات جنجالی خودداری میکند. با اینکه در این چند وقت اخیر تهدیدهای اسرائیل
علیه ایران به اوج خود در این چند ساله رسیدهاست هنوز مدت زیادی از اینکه احمدینژاد
اسرائیل را "غدهای سرطانی" و "نژادپرست" دانست نمیگذرد.
اظهاراتی که حتی واکنش بانکی مون را نیز در پی داشت. همچنین نمیتوان اظهاراتی
چنین جنجالی را همسو با نظرات رهبری و نظام دانست چراکه احمدینژاد نشان داده
ازینکه حتی بر سر مسئلهی ایدئولوژیک و مهمی چون اسرائیل در مقابل رهبری بایستد،
واهمهای ندارد.
اگر بنابر فرضی تقریباً مطمئن، سپاه را از لحاظ
فکری و تحلیلی نزدیک به بیت رهبری بدانیم در این صورت تکرار اظهاراتی مبنی بر
دخالت در سوریه تنها میتواند نشان دهد که رهبری نه تنها به هیچ عنوان در فکر عقبنشینی
در حمایت از اسد نیست بلکه حتی سقوط دولت فعلی سوریه را نیز ممکن نمیداند. در
حالیکه پرهیز اعضای دولت از اظهارت تند و جنجالی در مورد سوریه میتواند نشان دهد
که دولت سعی میکند اینبار هم از سیاستهای رهبری و نظام فاصلهای معنادار بگیرد.
دولت احمدینژاد هنوز یکسالی از قلع و قمع کامل
مصون است و میتواند حیات اقتصادی خود را ادامه دهد و نفرات اصلی و حلقهی مورد
اطمینان احمدینژاد را برخلاف موج حملات تند حفظ کند. چنین فرصتی به همراه نزدیکشدن
هرچه بیشتر دولت اسد به سقوط وقتی معنادار میشود که احمدینژاد در آتش روابط
خارجی ایران با اسرائیل و آمریکا میدمد. (در حالیکه رامنی جمهوریخواه در مقابل
اوباما شانس معناداری دارد.)
حملهی نظامی غرب به ایران بیش از بهانه (یا
دلایل) هستهای و توجیه اقتصادی نیاز به پیشزمینهای دیگر نیز دارد و آن پشتیبانی
بخش قابل توجهی از افکار عمومی غرب و داخل
کشور برای حمله است. غرب نیازی ندارد تا با حملهای گسترده و ویرانگر علیه ایران
افکار عمومی داخل کشور را (که بعد از انقلاب تا امروز هیچگاه به این حد تلطیف
نشده) علیه خود بشوراند. همچنین تجربهی برگشتن افکار عمومی و کاهش محبوبیت دولتهای
آمریکایی با طولانیشدن زمان جنگ در مورد افغانستان و عراق آنها را از اقدامات
حسابنشده باز میدارد.
در عین حال شکل دیگری نیز برای دخالت نظامی علیه
ایران متصور است. شکل محدودی از حملهی نظامی به تأسیسات هستهای و نظامی که میتواند
با کمترین هزینه رضایت اسرائیل و امنیتش را فراهم کند و برای غرب عواقب ناگوار
حملهی گسترده به ایران را نیز در پی نداشتهباشد. در این صورت چه وضعیتی در داخل
کشور پیش میآید؟ شخصاً فکر میکنم برای رشد و پرورش اندیشهی آزادی این نوع از
دخالت نظامی مهلک است اما میتواند مورد استقبال رهبری و احمدینژاد قرار بگیرد و
احتمالاً حاوی فرصتی استثنایی مخصوصاً برای احمدینژاد خواهد بود.
چنین تهاجمی که ساقط کنندهی نظام جمهوری اسلامی
نیست آن را در انزوایی خودساخته از سوی نظام نسبت به غرب فرو میبرد. بهانهای
برای کشیدن دیواری آهنین بر مرزهای ارتباطی و رسانهای بین ایران و غرب میشود و
میتواند فضای مناسبتری برای رشد استبداد و خفقان در داخل کشور ایجاد کند به ویژه
انکه از لحاظ نیروی نظامی تجهیزات سبک نظامی و سرکوب مورد تعرض غرب قرار نمیگیرند.
بنابرین حاکمیت جمهوری اسلامی میتواند از چنین فضایی برای ضمانت تثبیت وضعیت فعلی
حتی پس از آیتالله خامنهای استفاده کند.
اما فرصت استثنایی احمدینژاد چه خواهد بود؟
احمدینژاد خیلی دلش میخواهد نشان دهد که دولت و موفقیتهای او با انتخابات ریاستجمهوری
تمام نخواهند شد. ادعایی که با وجود دشمنی علنی اصولگرایان سنتی علیه وی بعید است
با روند عادی قضایا امکانپذیر باشد، اما به باور من احمدینژاد هنوز یک شانس
برای باقیماندن در قدرت دارد و به آن فکر میکند. باخت نظام در ماجرای سوریه، به
خطر افتادن امنیت ایران با تهاجم غرب و نهایتاً حملهی نظامی محدود منجر به بحرانی
بسیار بزرگتر از اتفاقات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 خواهد شد.
ویژگیهای وضعیت بحرانی میتواند دوباره منجر به
تقویت موقعیت احمدینژاد در مقابل رأس نظام شود و احمدینژاد با بهره بردن از
شکافی که میان دوپارهی نظام و مردم و حاکمیت میافتد، در مقابل نظام قد علم میکند.
او میتواند با استفاده از وضعیت بحرانی به انتخابات ریاست جمهوری اعتنایی نکرده،
در قدرت باقی بماند تا با سوءاستفاده از موقعیت نظام خودش را در نقش قهرمان صحنه
جا بزند. اظهارات او و دوستانش در مقایسه با بخش دیگر نظام در ماجرای سوریه کمرنگ
و بیاهمیت است و همین میتواند دستمایهی تبرئهجویی بهنگام سقوط دولت اسد باشد.
شکست مذاکرات هستهای و سیاست خارجی به پای او نوشته نمیشود چون او قبلاً با
جنجالهای فراوان نشان داده است که در سیاست خارجی و مسئلهی هستهای کارهای
نیست. نیروهای مسلح و به خصوص سپاه تحت فرمان او نیستند و بنابرین شکست و مفتضح
شدن آنها در سوریه و در صورت تهاجم غرب نخواهد توانست احمدینژاد را از تک و تا
بیندازد.
در
واقع تنها کسی از نظام که در این باخت استراتژیک جمهوری اسلامی، دارای منافعی برای
ادامهی قدرت در مشروعیتی برساخته خواهدبود همین جناب احمدینژاد است.