۱۳۹۱ شهریور ۲۶, یکشنبه

روشنفکران کوته‌بین


میان دانستن و اعتقاد داشتن تفاوت کوچکی وجود دارد. این تفاوت خود را در حوزه‌ی عمل اجتماعی بیشتر نشان می‌دهد. با دانسته‌ها نمی‌توان بازی کرد، نمی‌توان آنها را به سخره گرفت و به آنها توهین کرد در صورتیکه اعتقادات می‌توانند بستر چنین رفتارهای اجتماعی باشند. فکر نمی‌کنم حتی امروزه بتوان جمعیتی در هر نقطه‌ای از دنیا پیدا کرد که تمامی اعضای جامعه‌ی آن بدون داشتن اعتقادات و تنها با اتکا بر دانسته‌ها زندگی کنند.

ادیان نیز در زمره‌ی اعتقادات بشری می‌گنجند و ازین لحاظ فرق چندانی با اعتقاد داشتن به مثلاً "شور چشمی" ندارند. این که ادیان جزء مقدسات محسوب می‌شوند و اعتقادی چون "شور چشمی" واجد چنین شرایطی نیست، از نظر من قضاوت درستی نیست. کافی‌ست برای "شور چشمی" کتابی تدارک ببینید، آیینی برای آن بسازید، تاریخی پر از تعصب برایش تدارک ببینید و هوادارانش را که کم هم نیستند به طریقی به یکدیگر نزدیک کنید، در این صورت من پیشبینی می کنم، چنین تفاوتی دیگر میان "شور چشمی" و سایر ادیان برجسته نباشد.

در طی زمان عده‌ای از جامعه‌ی انسانی به هر دلیلی (که در حوصله‌ی این مطلب نیست) تصمیم گرفتند شاخ و برگ اعتقادات خود را هرس کنند و روز به روز بیشتر بر پایه‌ی دانسته‌ها زندگی کنند. زندگی اجتماعی چنین گروهی در کنار گروه "معتقد" به آسانی امروز فراهم نبوده‌است. احتمالاً در ابتدای امر حتی زندگی روزمره‌ی گروه غیر معتقد توهین به گروه دیگر محسوب می‌شده است. تصور کنید روزی از خواب صبحگاهی بلند می‌شوید و می‌بینید همسایه‌ی شما بی آنکه به درخت معظم احترام بگذارد، با تبر راهی جنگل شده است. او با این بی اعتنایی خود به درخت معظم توهین کرده است و شما باید در مقابل این توهین او موضع بگیرید.
خوشبختانه زمان به دلایلی (که باز هم در حوصله‌ی مطلب نیست) در حال سپری شدن به نفع گروه اول است. علاوه بر اینکه رفتارهای عادی گروه غیر معتقد به صورت طبیعی ممکن است توهین به اعتقادات عده‌ای دیگر تلقی شود، گروه غیر معتقد این امکاناتی از قبیل توهین و تسمخر اعتقادات طرف مقابل را نیز دارد. چه چیزی موجب می‌شود که گروه‌های متقابل اجتماعی از ظرفیت‌های اعتقادی طرف مقابل به چنین صورتی استفاده نکنند یا اصولاً آیا باید به صورت قانونی و به زور جلو چنین رفتارهای اجتماعی گرفته شود؟

پاسخ به این پرسش‌ها برای من چندان آسان نیست. من به ظرائف فلسفه‌ی اخلاق چندان آشنا نیستم که بخواهم پاسخگوی این مسائل باشم و این پرسش‌ها را نیز پرسش‌هایی اخلاقی می‌دانم. با این حال وجه دیگری از ماجرا برای من جالب‌تر به نظر می‌رسد. چطور می‌شود با وجود چنین رفتارهای اجتماعی (از قبیل توهین و تمسخر اعتقادات دیگران) بتوان در جامعه متشکل از چنین گروه‌هایی با امنیت خاطر زندگی کرد؟

پیرو اتفاقاتی که اخیراً رخ داد عکسی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که محتوایش شامل رابطه‌ی جنسی چندین مفهوم مقدس از ادیان جهان بود. (اینجا) در توضیح این عکس نوشته شده‌است که به خاطر انتشار این عکس هیچ کسی کشته نشده‌است. ناخودآگاه مقایسه با کشته شدن 31 نفر تا به امروز به خاطر انتشار این فیلم به ذهن خطور می‌کند. فرضا که توضیحات این عکس فاقد اعتبار باشد حداقل می‌توان اطمینان حاصل کرد که توجه چندانی به این عکس از جانب پیروان آن ادیان نشده است. چه چیزی موجب تفاوت در واکنش نسبت به این تصویر و فیلم اخیر (که می توان اطمینان حاصل کرد هردو اگر نه موهن تیزترین شوخی‌ها را به همراه داشته‌اند) می‌شود؟

واکنش‌ها در ایران به نظر من کامل‌ترین طیف از واکنش‌ها را در میان مسلمانان شامل می‌شود. از افراطیون و تندروانی که حاضر به تکفیر و ارتداد سازنده‌ی فیلم اند تا کسانی که به واسطه‌ی مقام رسمی‌شان خواستار مجازات قانونی سازنده می‌شوند تا کسانی که قلوب مسلمین را جریحه‌دار دانسته ولی اقدامات خشونت‌آمیز را موجب شادی دشمنان اسلام می‌دانند تا خاتمی که فیلم اخیر را برخلاف اصول گفتگوی تمدن‌ها می‌داند.

من با تمامی این نظرات مخالفم و در مقابل خاتمی باید بگویم که اتفاقاً فیلمی (متأسفانه به این اثر نام فیلم هم نمی‌توان داد) با چنین مشخصاتی دقیقا مصداق بارز گفتگوی تمدن‌هاست و اتفاقاً اشخاصی مانند آقای خاتمی (اگر به ایشان برچسب نوعی روشنفکر دینی) را بزنیم باید آماده‌ی دیدن چنین روزهایی می‌بودند. روشنفکری دینی در ایران پدیده‌ی منحصر بفردی است. کپی‌برداری از روشنفکر دینی اروپایی به سبک ایرانی ست. پرچم روشنفکری دینی از زمان مشروطه در ایران رواج یافت. که روحانیون اصول غربی مشروطه را در تضاد و تعارض با اصول مسلم اسلام می‌دانستند. برای نمونه روحانیون به مساوات نه تنها میان زن و مرد که به هیچ عنوان به مساوات میان انسان‌ها اعتقاد نداشتند و روشنفکران دینی با هزار فن می بایست آقایان را راضی کنند که این مساوات به معنای مساوات در برابر قانون است و آن معنی مورد نظر روحانیون از آن استخراج نمی‌شود.

در واقع روشنفکران دینی در ایران همواره خود را با سیاست و مسائل سیاسی گره زده‌اند. تلاش ایشان بیشتر در راستای فروکردن مفاهیمی چون آزادی، برابری، جامعه‌ی مدنی، قانون عرفی و ... به ذهن روحانیونی بوده که مانع این گسترش این مفاهیم به شمار می‌آمدند. در مقابل تنها چیزی که روشنفکران به آن توجه نداشتند، مردم و زندگی اجتماعی روزانه‌ی آنان در کنار یکدیگر بود. در اوائل دوران مشروطه در شهرهایی مانند تهران و اصفهان، هر شهر به محله‌های متفاوتی از مسلمانان، مسیحیان، بهاییان و ... تقسیم می‌شد. پیروان هرکدام از این ادیان در ایران نمی‌توانستند در کنار یکدیگر زندگی کنند و حتماً می‌بایست محله‌هایی جدا برای خود تدارک می‌دیدند تا از حامیانی برخوردار باشند و گرنه جانشان از طرف پیروان دیگر ادیان در خطر بود. حاکمان ضد مشروطه نیز تا جایی که توانستند از این شکاف اجتماعی استفاده کردند و هر از چندگاهی به بهانه‌ی توهین این گروه اجتماعی را بر ضد دیگری می‌شوراندند. (متأسفانه اکنون کتاب "مشروطه‌ی ایرانی" در دسترس من نیست و گرنه می‌توانستم منبعی دقیق از این حوادث را اینجا ذکر کنم)

با وجود که چنین مشکلی نه در مقیاس جهانی که در همین کشور خودمان زمانی وجود داشته است، هیچ کدام از روشنفکران از عصر مشروطه تا امروز تلاش نکرده اند که ظرفیت اجتماعی تحمل اعتقادات مختلف و حتی متضاد را بالا ببرند. روشنفکران دینی ما هیچگاه وارد حوزه‌ی اجتماعی زندگی مردمی نشده‌اند تا نشان دهند چگونه می توان توهین و تمسخر به اعتقادات را به جای تبدیل به واکنش هایی خشونت آمیز، به آرامی هضم کرد.

روشنفکران دینی جامعه‌ی ما تا به امروز تنها تا نوک دماغ خودشان را می دیده‌اند. اولویت آنها ماست مالی مسائل سیاسی بوده است که آشکارا با اسلام در تعارض و تناقض بوده و البته با این که فکر می کنم این ماست مالی لازم بوده اما به هیچ عنوان کافی نبوده است. پیش بینی روندی که امروز در جامعه جریان دارد و قشر جوان را روز به روز دین گریزتر و حتی دین ستیزتر می کند چندان دشوار نبوده و با این حال هیچ پاسخی برای نیازهای جامعه ای که در آن دو گروه تقریباً هم جمعیت یکی معتقد و دیگری رها از اعتقاد زندگی می کنند، آماده نشده است.

پدرهایی که با خشونت مانع آزادی پوشش دختران می‌شوند مگر بی اعتقادی دخترشان را توهینی به خود فرض نمی‌کنند؟

*****
*قصد داشتم پرونده‌ی کاملی برای روشنفکری دینی آماده کنم، تا کنون دو یادداشت آن را نیز نوشته‌ام با این حال اتفاقات اخیر پیرامون پخش فیلمی که مسلمانان آن را موهن می‌پندارند، موجب شد تا این یادداشت با کمی تغییر زودتر از موعد منتشر ‌شود. 

**برای آنجاهایی که از حوصله‌ی مطلب خارج است می‌توانید به نوشته‌ی مجمع دیوانگان: جادومزاجی، ریشه پیدایش و عامل تثبیت استبداد‎ مراجعه کنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر