جامعه مدنی یک اصل اساسی دارد: مسئولین خطاپذیرند و رفتارشان باید توسط مردم نقد و کنترل شود. در واقع دولت در یک جامعه مدنی می پذیرد که مردم باید آگاهانه و بدون ایجاد نابهنجاری قدرتش را کنترل کنند. اساس جامعه مدنی بر پایه های شهروند، محوریت خرد و اندیشه، اصالت کار، قانون مداری، احترام به عقاید مخالف و ... شکل می گیرد. در یک جامعه مدنی شکل هرمی قدرت و مردم به یک رابطه دو طرفه تغییر پیدا می کند. مردم جامعه مدنی نقشی فعال دارند و نه منفعل، چرا که شکست یا موفقیت دولت به فعالیت مردم وابسته است. یک جامعه مدنی برای مردمش آزادی مخالفت را به رسمیت می شناسد. احزابش آزادند. نهادهای مستقل غیر دولتی در آن شکل می گیرند. مطبوعات آزاد لازمه آن است.
اینجا هنوز بر سر معنای رای مردم به عنوان مشروعیت یا مقبولیت چانه می زنند. مسئولین از آسمان نازل شده خطا را فقط مربوط به گذشتگان می دانند. شکل رابطه قدرت و مردم هرمی اعوجاج یافته آکنده از بی اعتمادی است. فعالیت مردم همان مهر شناسنامه شان است. آزادیِ مخالفت افسانه است. احزاب موجود پانتومیم بازی می کنند. نهادهای مستقل غیردولتی اسم سختی ست که بر زبان رانده نمی شود. اینجا نفس مرده بالا میاید نفس مطبوعات نه!
در یک جامعه مدنی شهروندان ناراضی غمباد نمی کنند، کم کم انتقاد ها در رسانه ها شروع می شوند، مردم اعتصاب می کنند، تحصن می کنند، بست می نشینند، به راهپیمایی می روند و اگر هیچ کدام اینها جواب نداد تا انتخابات آزاد بعدی دندان روی جگر می گذارند. نه مردم و نه دولت حس می کنند که اتفاق عجیبی در حال وقوع است و هیچکدام هم در پاسخ دیگری دست به اقدامی غیرقانونی نمی زنند.
جامعه ما یک جامعه مدنی نیست یا لااقلش اینست که شباهتش به آن ناچیز است. انتقداد روزنامه ها مساوی با توقیف شدنشان است. اعتصاب کارکنان اخراج آنها را به دنبال دارد. تحصن و بست نشستن از انقلاب مشروطه رخ نداده (یا اگر داده گرفتار ساز و کار عجیبی شده!). حق مردم برای برگزاری تجمع چه برای شادی، چه برای سوگواری و چه برای اعتراضی مدنی همیشه انکار شده است. انتخابات هم که بیشتر شبیه انتصابات است.
ترسم از اینست که ما شبیه همان پیرمردهایی شویم که کنش سیاسی شان چرخاندن پیچ رادیو برای گرفتن بی بی سی است. چرخاندن رادیو برای ما سر زدن به سه چهار سایت خبری ست، شیر کردن اخبار است، لایک کردن مطالب یکدیگر است، عکس پروفایل عوض کردن است. ما داخل گودیم، تماشاگران پشت به صحنه اند. حداقل کاری که می توانیم بکنیم این است که تماشاگران را به زمین بازی خیره کنیم. نباید تنها واکنش ما به اعتصاب غذای فعالین جنبش سبز این باشد که گرمش کنیم. آنها با تنها ابزارهای در اختیارشان بازی را شروع می کنند، ما اخبارش را پیگیری می کنیم. آنها برای رساندن صدایشان به ما از جانشان مایه می گذارند، ما می گوییم فریاد نزنید گوشمان از فریاد پر است... چه می شد اگر عکسهایشان شبانه بر در و دیوار شهر می چسبید؟
درست است که در یک جامعه مدنی زندگی نمی کنیم و فرایند های اعتراضی که برای مردم دیگر نقاط جهان حقوق مسلم است برای ما واکنشی هزینه زاست اما نمی شود دست روی دست گذاشت. شاید نتوان فراخوان داد و راهپیمایی کرد اما قطعا می توان سبز پوشید. می توان به مراجع تقلید آنقدر مراجعه کرد که به تنگ آیند. می توان در و دیوار شهر را روزنامه کرد. چه اشکالی دارد به جای مرگ بر این و آن تیتر یک خبر بر دیوار شکل بگیرد؟ نمایندگان را نه برای پیگیری شکایت های جنبش سبز اما برای پیگیری طرح سوال از احمدی نژاد که می شود تحت فشار گذاشت. فعالیت سیاسی را نمی توان در دانشگاهها ادامه داد اما می شود دست به فعالیت های فرهنگی زد. هزار و یک کار می توان کرد. ما بیشماریم پس چرا نشانه هایمان تک و توکی بیش نیست؟
میخوام اقرار کنم ... میخوام بگم منم ترسوام ، نمی دونم اما مامانم میگه تو تنها که نمیشه،میگه نرو میگه تو تنها که کاری نمیکنی،18 ریت دو سال قبل که رفتم خیابون کتک خوردم و نزدیک بود ببرنم،نمیدونی چقدر ترسیدم از قساوت و وحشی گریشون ... واسه یه برنامه اقتصادی زنگ زدم نوبت ا م ش بعدش پیامک اومد که اگه د.باره زدی میگیریمت .... من میخواستم برم دانشگاه، ارشد واسم هدف بود ، میترسیدم و میترسم اگه کاری کنم ... دلم میخواد اما دست خودم نیست، میترسمکه سر از نیوا درآرم،طاقت یه همچین جاهایی رو ندارم ... با اینحال حس میکنم این ترس واسه اینه که تنهانم چون هیچ کس دیگه نیست که کمک کنه ،انگاری همه خوابن ،میدونی جنبش همه گیر هست خیلیا خودشونو از اون میدونن اما توی حرف فقط حرف ،نمیدونم شاید هنوز زوده واسه یه تکون یه حرکت یه تحول شایدم قصه ی همون قورباغه هست که اگه یه دفعه بندازیش تو آب جوش میپره بیرون اما اگه یواش یواش زیر آبشو داغ کنی ماهیچه هاش شل میشن بی حس میشه، میپزه اما جم نمیخوره و خودشو نجات نمیده... هیچ کس نمیگه چه کنیم انگار هیچ کس دلش نمیخواد این وضع عوض بشه ،به نظرم هنوز خیلی ها درگیر عواقبه این بیسامانی نشدن یا اگه شدن خودشونو زدن به خوابی یا با احتمال بیشتر میترسن ... متاسفم که اینا رو نوشتم نخواستی پاکشون کن اما من دوست داشتم حقیقت رو بگم ....
پاسخحذفشاید دلیل اینکه کاری نمی کنیم اینه که واقعن نمی دونیم باید چیکار کنیم. اوایل ِ جنبش فعالیت ها منسجم تر بود اما الان انگار همه چیز از هم پاشیده. مردم همه ناراضی و عصبانی ان اما باید یه کسی یه گروهی یه نوع تفکری باشه که به این خشم و نارضایتی مردم جهت بده که نیست.
پاسخحذفآقا این آدرستو عوض کن لطفا خیلی سخت شده پیام گذاشتن!!
پاسخحذفآخه حیف نیست این وبلاگو فیلتر می کنن؟
پاسخحذفجان شما من روش فکر کردم اما نمیشه ... یعنی با این مطالب من که سرور ایرانی بم میگه زکی ... سرور خارجی هم که وردپرس و بلاگر که بحمدالله جفتش فیلتره
پاسخحذف