۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

هوا بس ناجوانمردانه داغ است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ، سرها در انواع کلاه است .

کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند که لبه کلاهم خبلی بلند و به گاه است

و گر دست محبت سوی کس یازی به اکراه آورد دستش پیش که عرقت بس ناپاک است

نفس بزور از گرمگاه سینه ات می آید برون

گرمایش به چشمانت می زند

نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم

زدریچه کولرهای آبی و نه گازی

مسیحای جوانمرد من ای کولر پیر فرسوده ی زنگین

هوا بس ناجوانمردانه داغ است

دمت سرد و پوشالت خنک باد ، سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای

منم من میهمان هر آنت ، گرمازده مغموم

منم من موجود له له زن رنجور

منم دشنام پست آفرینش ، گوشت تفت خورده ناجور

نه از سنگم نه از خاکم همان گوشت و استخوانم

بیا بگشای ، دریچه بگشای ، از گرما بی امانم

حریفا ، میزبانا! میهمان تابستانت پشت در از گرما هلاک است

تگرگی نیست ، زندگی نیست

صدایی گر شنیدی هق هق موتور کولرهاست

من امشب آمدستم وام بگذارم

قبض برقت را به پیش جام بگذارم

چه میگویی که بیگه شد مغرب شد خورشید رفت

فریبت می دهد ؛ در آسمان این سرخی بعد از غروب نیست

حریفا ! گونه گرما خورده است این

یادگار سیلی داغ تابستان است

و کولر سپهر الکتریک مرفهان بی درد ، خاموش یا روشن

در این گرمای داغ تابستان بی فایده است

حریفا ! رو کولر زپرتی را بفروز ، صبح و ظهر و عصر و شام و سحر یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

هوا تفتیده ، درها بسته ، سرها در گودی معکوس کلاه ها پنهان

نفس ها آتش ، دلها خسته و گداخته ، برگ درختان سوخته

زمین پخته ، سقف آسمان ابدی ، هوا غبارآلوده به بدی

تابستان است .

*******

شعر از نیمرو (من) : ناخوب یار من رفت واااااااای ....

قبل نوشت : پیرو پست قبل و ماجرای آن شعری سرودم . مناسب حال خودم در آن برهه از زمان تخلصی نیز برگزیدم .

بعد نوشت : به هیچ وجه این شعر با شعری که قبلا خوانده یا شنیده اید تشابهی ندارد ( می دانم گرما زدگی است ، پیش می آید ) در صورت مشاهده هرگونه شباهت خواهشمندم با خاطی هرجور راحتید برخورد کنید .

۱۲ نظر:

  1. خوب هست چون من طرفدار هلند بودم....
    من خل شدم فردا میام این دوتا پستتو می خونم ببینم چی ازشون سر در میارم...
    بی خیال
    زمستان است...
    نیست؟

    پاسخحذف
  2. فکر میکنم عنوان پستتو از پست 651 من گرفتی! :دی

    پاسخحذف
  3. سلام علی...نمیدونم چرا فکر می کنم اسمت باید علی باشه :دی
    بامزه بود :))

    پاسخحذف
  4. واقعا تو اين گرما حس گرفتن با شعر سرماي اخوان كار سختي است . همين جوري حس گرفتن با شعرهايي كه از سرماي زمستون مي نالند و خورشيد خانوم رو دعوت به تابيدن مي كنند . فكر مي كنم الان ديگه خورشيد خانوم نباشه درستش اينه كه با اين همه حرارت بهش بگيم اقاي افتاب .

    پاسخحذف
  5. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  6. اینجا که هوا کاپشنیه! تو توهم ورت داشته!

    پاسخحذف
  7. زمین پخته، مغز من بیچاره پخته... چه میکنه این خورشید خانوم با ما...

    پاسخحذف
  8. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  9. جالب بود ...
    راستی سلام !
    و ممنون از اینکه تو این مدت که نبودم بهم سر زدید و ببخشید که نشد بیام و بهتون سر بزنم .

    پاسخحذف
  10. در اين گرماي مرداد پست جالبي بود:-))

    پاسخحذف
  11. سلام خوبی؟ چرا آپ نمیکنی؟

    پاسخحذف