۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

دموکراسی اقتدارگرایانه


در راه مبارزه باید نظام سیاسی خود را درک کنیم تا بتوانیم مبارزه را طوری بنیان گذاریم که ضمن پیگیری اهداف خود کمترین هزینه ها را متحمل شویم. پیگیری مطالبات اجتماعی یا سیاسی زمانی منجر به تحقق خواهد شد که فعالیت سیاسی را با شناخت کامل از نظام سیاسی و توانایی آن نظام در اصلاح یا تغییر یا حتی بررسی پتانسیل سرنگونی آن تعریف کنیم. در غیر این صورت پیگیری شعارگونه ی مطالبات اجتماعی – سیاسی به کاریکاتوری از فعالیت سیاسی بدل خواهد شد که هزینه هایش به تلخ ترین شکل ممکن پرداخت می شود. به همین منظور من به سهم خودم نظام سیاسی فعلی را در مجموعه ای از یادداشتها در رابطه با مفاهیمی چون اقتدارگرایی (اتوریتانیسم)، تمامیت طلبی (توتالیتاریسم)، حکومت مطلقه (دیکتاتوری) و حکومت خودسرانه (استبداد) می سنجم. هر چند می توان این نظام را با مفاهیمی چون لیبرالیسم، دموکراسی، دین سالاری و مانند آن نیز سنجید.

***************

اقتدارگرایی قدرتی متمرکز است که با محدود کردن رقبای سیاسی و حذف رقبای بالقوه مشخص می شود. در این صورت منابع قدرت هرچند برای مدت محدودی در اختیار حلقه متمرکز قرار می گیرد که با اینحال دولت می تواند با اعمال نفوذِ قدرت و تخصیص آن به صاحبان نفوذِ کاریزماتیک حلقه قدرت متمرکز را بزرگتر سازد و در نهایت ادامه حیات این حلقه قدرت را وابسته به خارج از رقابت سیاسی موجود می کند.

اقتدارگرایی از احزاب و سازمان دهی های توده ای برای بسیج مردم در پیگیری اهداف خود استفاده می کند. سازمان بزرگ بسیج که مبالغ هنگفتی از سرمایه کشور را می بلعد و در کوچکترین و دورافتاده ترین جوامع کشور نفوذ دارد نمود عملی چنین ویژگی از اقتدارگرایی است. نمایش های خیابانی که حاکمیت برای تجلی اقتدار، تقدس و مشروعیت خود ترتیب می دهد با تکیه بر همین سازمان به سامان می رسد. نفوذ بسیج از تخصیص نفوذی که اقتدارگرایان برای چنین موجودی در نظر گرفته اند حاصل می شود و می تواند خارج از اهدافی که برایش در نظر گرفته شده است به تاثیرگذاری غیرقانونی در تصمیم گیری های سیاسی و یا حضور فعال در کنش های اجتماعی بپردازد.

اقتدارگرایی رنگی از قانون مداری را با خود حمل می کند. البته بیشتر بر قانون خودسرانه تا حاکمیت قانون تصویب شده تاکید دارد. تخلف های غیرقانونی و غیر مهار شدنی احمدی نژاد و دخالت های فراقانونی رهبری نوعی نمایش قانون خودسرانه اند که توسط نفوذ کسب شده از قدرت اعمال می گردند و به وسیله حلقه قدرت توجیه ایدئولوژیک یا بحرانی شده و از مجازات می گریزند. این گونه بی توجهی به قانون اغلب شامل تقلب های انتخاباتی، تصمیم گیری های گروهیِ محدود در پشت درهای بسته و بوروکراسی مخالف با قوانین وضع شده است.

اقتدارگرایی عموما از کنترل اجتماعی و فرهنگی به وسیله نیروهای نظامی استفاده می کند. نمودهای این حرکت در ایران به وضوح دیده می شوند. استفاده از نیروهای سپاه و بسیج در سرکوب جنبش های مسالمت آمیز خیابانی به جای استفاده از پلیس یا نیروی انتظامی تعریف شده و یا کنترل رفتارهای اجتماعی چون گشت ارشاد که با حضور قابل توجه بسیجیان انجام می گیرد نمونه ای دیگر از این گونه رفتار هاست. در نظام هایی با وجه اقتدارگرایی فرهنگ عمودی و دستوری است. ذات فرهنگ با دستوری بودن متناقض بوده و به همین جهت یک نظام اقتدارگرا ناتوان از تعریف هویت فرهنگی است و همواره با مردمش در تضاد قرار می گیرد. ناتوانی در تعریف هویت فرهنگی حاکمیت را وادار به دستوری بودن آن می کند. در چنین شرایطی معیارها از بالا تعیین می شوند و هرکه پذیرا نباشد حذف می شود.اقتدارگرایی در عرصه فرهنگ شاید مهمترین وجه اقتدارگرایی خاص کشور ما باشد. هر اتفاق فرهنگی را تفسیر به رای ارزش خودساخته کردن نشان از آن دارند که در فرهنگ عمومی کشور این روابط و بده بستان ها نیستند که فرهنگ را می سازند (فرهنگی سیال) بلکه این تمایلات ساختار و افراد آن است که شاکله فرهنگ عمومی را شکل می دهد. اگر امروز تنها شاهد روابط اجتماعی اقتدارگرا، تصمیمات سیاسی اقتدارگرا و رفتار های اقتصادی اقتدارگرایانه هستیم به این دلیل است که فرهنگی به شدت اقتدارگرا فضای ذهنی مردم را حیات می بخشد.

اقتدارگرایی مدلی از قدرت غیر رسمی و غیر قانونی است که حتی اگر از دل انتخابات بیرون آمده باشد با رای آزاد شهروندان به راحتی نمی توان آن را جایگزین کرد چرا که اقتدارگرایان حلقه قدرتی با نفوذ می سازند که خارج از انتخابات شکل می گیرد و مردم تنها با مشارکت انتخاباتی نمی توانند آن را از میان بردارند. در چنین شرایطی سعی و تلاش برای احقاق حقوق شهروندی که یک مبارزه مدنی است در مقابل اهداف اقتدارگراها قرار می گیرد و حقوق شهروندی غربی می شود. اپوزوسیونی که در جوامع اقتدارگرا شکل می گیرد حتی در وجه قانونی آن با محرومیت از مخالفت معنی دار مواجه می شود و همواره به بهانه هایی چون ضد انقلاب، ضد اسلام یا ضد ولایت فقیه در مسیر فعالیت های خود با مانع روبرو می شود.

دموکراسی در اساس در مقابل اقتدارگرایی قرار نمی گیرد. دموکراسی غیر لیبرال به خاطر ضعف حاکمیت قانون و دستگاه قضایی غیر مستقل امکان گذار به اقتدارگرایی را ممکن می سازد. برای دموکراسی های غیر لیبرال امکان گذار به اقتدارگرایی به راحتی ممکن است و این دقیقا خاصیتی است که باعث می شود مبارزه با این نوع حکومتها از حالت مبارزه انقلابی خارج شود و شاید بتوان گفت که در تعبیری نادقیق سمت و سوی اصلاح طلبانه بگیرد.

مشکل در انتخاب بین یک دولت سنتی و مدرن نیست. مشکل در انتخاب دولتی دینی و سکولار هم نیست. اقتدارگرایی با تقریب خوبی و با شدت و ضعف متفاوت در کشور ما در پیش از انقلاب و پس از آن وجود داشته است. قبل از انقلاب اقتدارگرایی با دموکراسی آمیخته نشده و از امروز عیان تر و آشکارتر بود. اقتدارگرایی قبل از انقلاب یک اقتدارگرایی مدرن بود در حالیکه هم اکنون اقتدارگرایی وجهی سنتی دارد. دولت در مقام منجی مقدس چه پیش و چه پس از انقلاب (با تعاریف متفاوت از تقدس) نقشی را ایفا کرده است که عرصه های بیرون از قدرت رسمی را بسیار ضعیف و نهادهای اجتماعی را در نوعی کما فرو برده است.

دولت هایی که دموکراسی و اقتدارگرایی را با هم ترکیب می کنند و تنها ظاهری از دموکراسی را می پذیرند خیلی با ثبات تر از جوامع استبدادی یا دیکتاتوری هستند. گونه ای از نظام سیاسی را به وجود می آورند که هسته ی اصلی قدرت در آن ماورای انتخابات مردمی شکل می گیرد و انتخابات در بهترین شکل آن نیز نمی تواند قدرت را بین رقبای سیاسی تقسیم کند. اقتدارگرایان در شرایط بحرانی (مانند انقلاب)امکان می یابند تا ساختار نظام سیاسی را با ترفندهایی طرح ریزی کنند که با حفظ وجهه دموکراتیک بخشی از قدرت را محافظه شده نگه دارند. تضادی که در میان دولت و جامعه در این گونه نظام ها سر بر می آورد می تواند در صورت مهار نشدن به شکل ناسیونالیسم افراطی و بنیادگرایی مذهبی ظاهر شود.

شکل نگرفتن دولت – ملت در کشوری با تجربه انقلاب رویای شیرین دموکراسی را بر باد داده و به طعم تلخ اقتدارگرایی آعشته کرده است. برای جلوگیری از تکرار چنین فرجامی مبارزه با اقتدارگرایی اهمیت می یابد و در چنین راهی بزرگترین کمک ما اتفاقا همین دولت/حاکمیت اقتدارگراست زیرا که اقتدارگرایی تضاد و تناقض هایی می آفریند که خود به صورتی مصلحت اندیشانه و ایدئولوژیک آنها را حذف می کند حال آنکه در نبود اقتدارگرایی چنین تضادهایی هیچگاه در جامعه تضاد نام نمی گرفت (مثال واضحش همین عکس گلشیفته فراهانی است). شکل دادن یک دولت – ملت در یک نظام اقتدارگرا که سیاست ورزی را به تعبیر جناب تاجزاده گلخانه ای کرده است کاری دشوار به نظر می رسد. در مقابل اقدامات فرهنگی و اجتماعی که حساسیت کمتری را متوجه فعالان آن می کند می تواند نسخه هایی کوچک از جامعه بدون تضاد را شبیه سازی کند. اهداف کوچک فرهنگی و اجتماعی (که می تواند در حد فیلم دیدن، کتاب خواندن و یا پاکسازی محیط زیست از زباله کوچک باشد) می تواند بهانه کافی برای تمرین جمعیِ زندگی در جامعه ای نوین باشد. جایی که سکولار و مذهبی، سنتی و مدرن تفاوت هایشان را به تناقضات تبدیل نمی کنند.

۱۳۹۰ بهمن ۱, شنبه

مجلس در راس امور بود - اقتصاد


مجلس هشتم زمانی بر سر کار آمد که احمدی نژاد و رایحه خوش خدمت دو سال تمام سرمست از قدرت تمام کشور را در نوردیده بودند. طرح های به زعم خود اقتصادیشان را ساخته و پرداخته کرده و به نام های زیبای مسکن مهر، سهام عدالت و طرح بنگاه های زودبازده آراسته بودند. صندوق ذخیره ارزی و درآمد فزاینده نفت را در اختیار داشت و می توانستند بار مالی این طرح ها را تحمل کند. 

ضربه ی تورمی که این طرح ها به اقتصاد مملکت زدند را هیچکس حتی خود مجلس منکر نمی شود. قبلا در سه نوشته مجزا به هر سه طرح مهم اقتصادی دولت نهم پرداخته ام. هر سه طرح اقتصادی مقدار حجیمی نقدینگی به اقتصاد کشور وارد ساخت و بر اساس گزارش های مرکز پژوهش های مجلس هر سه طرح به شکست انجامید.با وجود هدر دادن سرمایه های پولی و ارزی کشور در آن مقطع و آمارهای منتشره مرکز آمار ایران، گزارش های مرکز پژوهش های مجلس و نامه ی مهم مظاهری رییس وقت بانک مرکزی مجلس هشتم هیچگاه شخص احمدی نژاد و وزرایش را به پاسخگویی وانداشت.

سازمان برنامه و بودجه منحل شد. دولت نهاد برنامه ریزی بودجه کشور را به دلیل اینکه بودجه ماهیت غربی دارد منحل و در نهاد ریاست جمهوری ادغام کرد. احمدی نژاد مدعی تکرار روزهای شهید رجایی حتی نمی دانست که الگویش این سازمان را منحل نکرده بلکه به خاطر پاکسازی بعضی از نیروهای سابق شاهنشاهی آن را به طور موقت تعطیل کرده است. از پس لرزه های انحلال این سازمان همین بس که بودجه سال 85 با 40 روز تأخير، بودجه سال 86 با 45 روز تأخير، بودجه سال 87 با 32 روز تأخير، بودجه سال 88 با 53 روز تأخير، بودجه سال 89 با 49 روز تأخير، بودجه سال 90 با تأخيري 75 روزه و بودجه امسال هم که می بایست 15 آذر به مجلس برسد هنوز ازقطعی شدن نرخ ارز و نفت بی نصیب است. 

طرح تحول اقتصادی در بهمن 1386 در هفت حوزه اقتصادی از سوی احمدی نژاد به عنوان طرح کلان اقتصادی دولت وی مطرح شد. این طرح اصلاح نظام یارانه ها، اصلاح نظام مالیاتی، اصلاح نظام گمرکی، اصلاح نظام بانکی، اصلاح نظام توزیع کالا و خدمات، آصلاح نظام ارزشگذاری پول ملی و اصلاح نظام بهره وری را شامل می شد. امروز دیگر نامی از این طرح برده نمی شود چرا که به کاریکاتوری دیوانه وار بیشتر شبیه شده است. هدفمندی یارانه ها فارغ از مضراتش در اجرایش آنقدر تخلف داشته است که نامه ی لاریجانی به قوه قضاییه نوشته شد. نظام مالیاتی چنان شتابزده متحول شد که طلا فروشان و پارچه فروشان را به اعتصاب وا داشت و فراموش شد. اصلاح نظام گمرکی تبدیل به شاهراه یک طرفه واردات اجناس چینی شد. نظام بانکی متحول شده با ارز و سکه قرار بود نقدینگی را کنترل کند اما پمپاژ نقدینگی احمدی نژاد را نمی شد مهار زد. نظام ارزشگذاری پول هنوز درگیر محاسبه ارزش ریال در مقابل دلار است و نظام بهره وری تلفات قطار های از ریل در رفته و پالایشگاه های منفجر شده را هنوز پاک نکرده است.

حساب ذخیره ارزی اهدافی نظیر ایجاد ثبات در میزان درآمدهای حاصل از فروش نفت خام، تبدیل دارایی‌های حاصل از فروش نفت خام به دیگر انواع ذخایر و توسعه فعالیت‌های تولیدی و سرمایه‌گذاری و تامین بخشی از اعتبار موردنیاز طرح‌های تولیدی و کارآفرینی بخش غیر دولتی و فراهم کردن امکان تحقق فعالیت‌های پیش‌بینی شده در برنامه را مدنظر قرار می‌دهد. حساب ذخیره ارزی در سال 79 از سوی دولت ابلاغ و در مجلس تصویب شد. احمدی نژاد با وجود اینکه بیشترین درآمد نفتی ایران را در اختیار داشته است بارها از حساب این صندوق به صورت غیر قانونی برداشت های هنگفتی کرده است. اختصاص 30 درصد حساب ذخیره ارزی به صندوق مهر رضا، پرداخت کمکهای نقدی به کشور نیکاراگوئه، واردات میوه و مواد خوراکی و حتی پاسخگویی به نامه های مردمی گوشه ای ازین برداشت هاست. در نهایت هم احمدی نژاد یکه تاز این میدان هیئت امنای حساب ذخیره ارزی را منحل کرد.

رییس دولت مهرورزی ورد زبانش مبارزه با مفاسد اقتصادی بود. به هرکجا می رفت با اشتیاق از نام هایی که افشا خواهند شد می گفت.  دم خروس خیلی زود پیدا شد. پرونده هایی که احمدی نژاد وعده افشایشان را می داد هیچگاه افشا نشدند در مقابل حلقه فاطمی سر برآورد، نزدیکان احمدی نژاد در سازمان بهزیستی به خاطر واردات غیرقانونی مورد پیگرد قرار گرفتند و در نهایت پرچمدار مبارزه با فساد اقتصادی با پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی پاک ترین دولت تاریخ را تقدیم ایرانیان کرد.

***********

مجلس شورای اسلامی حتی در یکی ازین موارد نتوانست گامی پیش بگذارد، حقوق برباد رفته ملت را احیا کند، گناهکار را نشان دهد و او را توبیخ کند. اقتصاد دولت نهم و طرح های برزمین مانده و شکست خورده را فراموش کرده از کنارش گذشتند. آن قدر ضعیف بودند که نتوانستند بودجه مملکت را در موعدش از رییس دولت تحویل گرفته و با دقت بررسی کنند. حال کار به جایی رسیده است که برای ولخرجی های رییس جمهور تنخواه تصویب می کنند. طرح تحول اقتصادی برای تن خسته و نحیف اقتصادمان شوخی دردناکی شده است. حساب ذخیره ارزی به همه چیز تعلق گرفت جز آنچه برایش بوجود آمده بود. مفسدین اقتصادی همه خودی و فک و فامیل از آب درآمدند، بنابرین پیگیری پرونده شان از دستور کار خارج شد.

مجلس شورای اسلامی به راستی شاهکاری به یادماندنی در اقتصاد ایران به جا گذاشت. آن چنان در هماهنگی با دولت به خود افتخار کردند و برایش کف زدند و سوت کشیدند که حالا دولت برای خوشامدشان هم به ایشان محل نمی گذارد. مهره های اصول گرای ما که به دنبال اصلاح امور نبودند، در همراهی با احمدی نژاد از اصول هم گذشتند و حالا که بر صندلی می نشینند، چنان در آن فرو می روند که دیگر کسی صدایشان را از پشت میکروفون نمی شنود. 

آنکس که بله قربان گویان بلیط ورود به مجلس و نمایندگی مردمش را می گیرد نباید هم صلابتی از خود نشان دهد. نباید هم بتواند مقابل مردی چون احمدی نژاد بایستد. بله قربان گو از استقلال می ترسد. او پرخاش اربابش را بر حمایت مردمش ترجیح می دهد. مقابل مردانی چون موسوی و کروبی که مردانگی نشان می دهند چهره در حسرت می کشد و فریاد مرگ سر می دهد. بله قربان گو هیزم بیار آتش اقتصادی است که شعله هایش تن هر ایرانی را می سوزاند.

چنین مجلسی را مقایسه کنید با مجلس ششم که بله قربان را حتی در مقابل حکم حکومتی تاب نمی آوردند. بر خویشتن خویش پا نمی گذاشتند و استعفا را بر نمایندگی بی تاثیر ترجیح می دادند. "حال که مستی زدگان قدرت و مدهوشان استبداد را یارای درک آن انذارها و هشدارها و این خروشها و اعتراضها و اهمیت و حساسیت شرایط کنونی جامعه و کشور نیست و اقتدارگرایان عزم خود را جزم کرده اند تا با حذف جمهوریت نظام و در نتیجه اسلامیت آن و تشکیل مجلسی فرمایشی و فرمانبردار سراشیب سقوط را تا فرجام شوم آن و سوختن در آتشی که خود هیزم آنند طی کنند، ما را چاره ای جز عدم حضور و عدم همراهی در این مسیر و گزیری جز استعفا از عنوانی نیست که از این پس در آن خیری برای ملت و فخری برای خود نمی یابیم". (بخشی از بیانیه دسته جمعی نمایندگان مجلس ششم)

۱۳۹۰ دی ۲۴, شنبه

در خدمت و خیانت رضا پهلوی – رهبری نمادین!

"بسیار طبیعی است که در سیستمی آزاد، دمکراتیک و بدور از خفقان اگر مردم با اندیشه های یک نهضت و یا یک رهبر همگام باشند و آنها را با آغوش باز بپذیرند، آن رهبر و نهضت، بی گمان فرصت خواهد یافت که به آمال و اندیشه های خود، جامه ی عمل بپوشاند. با این فرض، توانائی من در ارائه کردن یک رهبری نمادین و سمبولبک، بستگی به پذیرش دیدگاه ها و اندیشه هایم از جانب هم میهنانم دارد." (نسیم دگرگونی – فصل اول)

بنابر متن کتابتان شجاعت و ایستادگی جوانان ایران کهن انگیزه اصلی راهی است که رهسپار آن شده اید. راهی که در آن از دروغ و تملق دوری جسته می شود، چرا که همین تملق و گزارش های دروغین اطرافیان پدرتان بود که در نهایت موجب خیانت اطرافیان به ملت شد و پدر را سرنگون کرد. نمی دانم می دانید که می توان با همین استدلال نیم بند و غیر مستندتان، رهبری نظام را از هر آنچه در آن رخ می دهد مبرا کرد.

 مردم را به پرستیدن ناجیِ سوار بر اسب و شمشیر بدست متهم نموده اید و آن را تنها (و مهمترین) دلیل ریشه دار نبودن دموکراسی در ایران می دانید. حال خود بدون اسب و شمشیر چگونه نقشی برای خودتان متصورید؟ در نظر شما احتمالا ناجی مردم سالاری بودن چندان که می گویید مذموم نیست.

گذشته را مملو از احساساتی می دانید که باید فراموش شود. کینه و انتقام جویی را کناری نهاده، مدارا کردن توصیه می کنید و به آینده ای روشن می نگرید. گذشته برای تان چراغ راه آینده نیست چرا که در گذشته ی شما چراغی روشن نبوده و نوری نتابیده است. گذشته ی شما تا قبل از ظهور جنبش سبز پر از صفحات سفید است. صفحات آینده دفترتان هم که ورق نخورده است. روی کدام گذشته بایستیم تا به آینده ای که نوید می دهید بنگریم؟

به گذشته خود اعتقاد ندارید اما گذشته دیگران را نقد می کنید. انتخاب خاتمی را انتخاب بد و بدتر می دانید و می نویسید: "رای مردم (در خرداد 76) نه برای شخص او، که برای یک سمبل بود، سمبلی که نمایانگر یک انشعاب در رژیم بود. رای به جناحی بود که در ظاهر خود را متمایل به اصلاحات و ترقی خواهی وانمود می کرد". "آنچه که او به آن رنگ اصلاحات زد، تنها ظاهر سازی و تزیین نظام ملایان بود. خاتمی قصد نوسازی و بازسازی را در سر نداشت. صرف نظر از ویژگی های شخصی خاتمی (؟!) او در دوره نخست ریاست جمهوری اش به هیچیک از وعده های انتخاباتی خود، جامه ی عمل نپوشاند...در زمان جنبش دانشجویی و بحران های دیگر او همواره جانب ولی فقیه و حکومتگران را گرفته و برای خواست های جوانانی که از او پشتیبانی کرده بودند، ارزشی قائل نبود". (نسیم دگرگونی - فصل اول)

در ادامه بیشرمانه توهمات خود را روی کاغذ آورده اید که اولویت آقای خاتمی حفظ و استمرار نظام بوده است و این همان ماموریتی است که به او محول گشته است! تا بدان جا به توهمات دل بسته اید که سیستم را نجات ناپذیر و بلکه ذاتا اصلاح ناپذیر می دانید. نمی بینید مردمی که دل به رهبری آنان بسته اید هنوز هم با پرچم اصلاح طلبی بزرگترین مشارکت های اجتماعی را در تاریخ بعد از انقلاب رقم زده اند. نمی بینید که مردم به خاطر مردی که اصلاح طلب نبود اما اصلاح طلبان با او بودند چگونه موجی آفریده است که شما توانسته اید زبان باز کنید؟

چگونه شد که تصمیم گرفتید رهبری سمبولیک جنبشی را بر عهده بگیرد که موسوی و کروبی ادعای همراهی اش را داشتند؟ چگونه در این زمانه ی حصر که خاتمی تنها بازمانده آزاد اصلاحات به ایفای نقش می پردازد به او متوهمانه حمله می کنید؟ خاتمی را مامور حاکمیتی می دانید که در مجلسش مرگ بر او سر می دهند؟ حمله شما به خاتمی (که البته به او مانند همه نقد وارد است) نشان از ناتوانی شما در هضم موفقیت گفتمان اوست. گفتمانی که خود تنها سخنان شیرینش را تکرار می کنید و از تجربه های تلخ و سخت اش غافلید و آنها را نه تجربه ای تاریخی که خنجری برای حمله به اصلاحات ساخته اید.

ای کاش تاریخ را به نفع خود روایت نمی کردید. ای کاش خاتمی را در مقابل جنبش دانشجویی به جانبداری از ولایت فقیه متهم نمی کردید. ای کاش می دانستید همان ها که خاتمی را به هزار و یک دلیل نقد می کنند هیچگاه فراموش نمی کنند که خاتمی فرصت نفس کشیدن جنبش دانشجویی را ایجاد کرد. تاجزاده بود که سوار بر موتور در کوی در رفت و آمد بود. موسوی لاری بود که کتک می خورد. دکتر معین بود که شب را با دانشجویان سحر می کرد.

نسل شما ظاهرا نسل روشنفکری بوده است. خودتان در کتابتان این طور نوشته اید. گویا در دوران شما افرادی وچود نداشته اند که مسائل را به صورت فرض مسلم بپذیرند. تسهیلاتی چون ابزار کار، آموزش و پرورش مناسب و معیارهای مترقی زندگی را هم که داشته اند. آزادی فرهنگی و مذهبی را هم من خودم به آن اضافه می کنم. می توانید بگویید چه مرگشان بود که انقلاب کردند؟ گویا اشتباه کرده اند.

حرف زدن از دموکراسی برای من و همه ی ما شیرین است. آینده ی روشن است که من و جوانانی که از ایشان انگیزه می گیرید را به خیابان می کشاند. من اما با شما یک فرق بزرگ دارم. من به همراه خاتمی و صدها فعال سیاسی داخلی دیگر تجربه های تلخ دموکراسی را دیده ام و از آن درس گرفته ام. شما را نمی شناسم و هر بیشتر می خوانم، بیشتر شبیه همان می بینم که  با آن در حال مبارزه ام. من صداقت اعتراف به اشتباه یک ملا را بیشتر از دروغ های رنگین یک کراواتی دوست دارم.

* قسمت هایی که بولد کرده ام به من ذهنیتی خاص القا می کنند.
** قصد دارم تا در این مجموعه بر اساس کتاب نسیم دگرگونی نوشته رضا پهلوی به او و خواب و خیالش برای ایران بپردازم.

۱۳۹۰ دی ۱۲, دوشنبه

یک گام به پیش؛ تحریم فعال از نظر من چیست؟


تا انتخابات مجلس یک ماه بیشتر نمانده است. گام نخست از طرف اصلاح طلبان برداشته شده است. تقریبا (؟!) هیچ اصلاح طلبی که نام اصلاح طلب برازنده اش باشد در این انتخابات انتصاباتی شرکت نکرده است. حالا نوبت ماست. قرارمان را مدتهاست گذاشته ایم. همه بر سر تحریم انتخابات توافق داریم.
باید هرچه زودتر تکلیف خود را با معنای واژه ی تحریم فعال روشن کنیم. از نظر من تحریم فعال می تواند شامل موارد زیر باشد.

1-      معرفی زندانیان سیاسی جنبش سبز به عنوان نامزد: قطعا انتظار من از معرفی زندانیان سیاسی چیزی بیشتر از نوشتن دو سه خط و به اشتراک گذاردن عکسی از آن هاست. تحلیل اندیشه و عملکرد سیاسی آنان درست مانند آنکه نامزد انتخاباتی مجلس باشند خیلی بیشتر مورد نیاز است.
2-      معرفی برنامه هایی جایگزین: کتاب برنامه دولت امید میرحسین موسوی را بخوانید. برنامه های آن را نقد کنید، به مردم معرفی کنید و عملکرد مجلس حاضر را در مقابل آن مقایسه کنید.
3-      نقد مجلس هشتم: مجلس هشتم، مجلسی بود که در آن جایگاه قوه مقننه کشور بی اعتبار شد. مجلسی بود که کمترین حد از استقلال قوه مقننه را به نمایش گذاشت. با این وجود مجلسی بود که جنبش سبز را تجربه کرد. احمدی نژاد دور دوم را تجربه کرد. فاجعه کهریزک و حمله به کوی دانشگاه را تجربه کرد. حلقه فاطمی را تجربه کرد. افتضاح برنامه های اقتصادی احمدی نژاد از سهام عدالت، هدفمندی یارانه ها، مسکن مهر و ... را از سر گذراند. بزرگترین اختلاس تاریخ کشور را دید. سرنوشت دلارهای نفتی هنوز در راهروهای آن سرگردان است. سوال از رییس جمهوری را پیچاند و ... می توان عملکرد نمایندگان را در هریک ازین موارد به چالش کشید و برای آن جایگزین هایی ارائه کرد. البته قرار مسلما بر این نیست که همه اتفاقات را پوشش دهیم بلکه آنچه در مورد آن اطلاعات کافی داریم را می توانیم به راحتی بهانه ای برای آگاه سازی انجام دهیم.
4-      نقد عملکرد محلی نمایندگان مجلس هشتم: نمایندگی مجلس شورای اسلامی در بسیاری از شهرهای ایران حالتی کاملا محلی پیدا می کند. می توان به نقد عملکرد محلی نمایندگان مجلس هشتم پرداخت و عملکرد آنان را با نمایندگان سابق شهر مقایسه کرد.
5-      شکافتن حوادث پیش رو و روشن کردن مواضع جنبش سبز: ما در لحظه ای خاص از تاریخ جنبش سبز زندگی می کنیم. لحظه ای که رهبران، همراهان ارشد و سخنگویان جنبش دست و پایشان بسته و دهانشان دوخته است (با این حال از تک و توک فرصتها پیغام های شجاعانه ای می دهند) حالا وظیفه بر دوش ماست تا مواضع جنبش سبز را تبلیغ کنیم. اشغال سفارت انگلیس، ماجراجویی های سیاست خارجی ایران، بهار عربی و مواضع ایران در قبال آنها، فلسطین و اقدامات محمود عباس، حقوق فراموش شده شهروندی و از همه مهمتر اوضاع نابسامان اقتصادی این وظیفه را بر دوش ما می اندازد که برای مردم پاسخ یک سوال ساده را مشخص کنیم.
اگر اینها نمایندگی را به خود منسوب و منصوب نمی کردند، نمایندگان سبز چه می گفتند و چه می کردند؟

6-      مرور تاریخ اصولگرایی: روشن است و خودشان حتی روشن تر می کنند که می خواهند مجلسی تماما اصولگرا و بله قربانگو بسازند. باید به مردم نشان دهیم اصولگرایان چه می گویند و چه راهی بهتر ازین که نشان دهیم تابحال چه گفته اند و چه کرده اند. من می توانم برایتان لیستی از نهال هایی که اصلاح طلبان در این مملکت کاشتند ردیف کنم اما وقتی به اصولگرایان می رسم به دنبال نایافتنی ها می گردم. حتی احمدی نژاد فارغ از درستی، ایده هایی جدیدی مطرح می کرد. باید به مردم نشان داد که اصولگرایی در حال حاضر جز گفتمان سلبی هیچ گفتمان ایجابی ندارد. آنان تا می توانند در بوق فتنه و انحراف می دمند تا هیاهویی ایجاد کنند که در پشت آن صدای طبل توخالی خودشان شنیده نشود.
7-      جلو افشاگری بایستید: این انتخابات، انتخابات پنبه زنی خواهد بود. حتی کیهان نیز بوی آن را احساس کرده است. حامیان احمدی نژاد و حامیان رهبری هرکدام با احتمال بالایی دست به افشاگری خواهند زد. افشاگری همواره اتخاذ موضعی پر جار و جنجال است تا فضا را از عقلانیت بدور کند و بعدش نوبت سواری بر احساسات مخاطبین است. افشاگری موضوع جدیدی برای جنبش سبز نیست اما این بار عامه مردم نیز تماشاچی این بازی اند. جایگاه ما درست کنار آنان است. پس بهتر است تا می توانیم جلو این دغل بازی ها را بگیریم و اجازه ندهیم فریبکاری آنان موجی از رای های غیر عقلانی برایشان فراهم کند.
8-      دنبال کردن اخبار نامزدهای حاضر: فاصله گرفتن از نامزدهای انتخاباتی درست نیست. اینکه ما قرار نیست در انتخابات شرکت کنیم و به هیچکدام از انها رای بدهیم باعث نمی شود که آنها را از ذهن خود پاک کنیم. بنابراین پیشنهاد می کنم اخبار نامزدهای انتخاباتی را دنبال کنید. از سخنانشان آگاه باشید. از پول پخش کردن هایشان خبر داشته باشید. از چهره ای که نشان می دهند نقاب را برکشید.
9-      سخن پراکنی به جای نوشتن: با این اوضاع گمانم بعید نخواهد بود که دسترسی ما به اینترنت محدود تر ازین که هست بشود. شاید برای مدتی یکدیگر را نبینیم. بنابراین اینبار شاید فعالیت ما به عنوان یک شهروند سبز جدی ترین محک خود را می خورد. امیدوارم بتوانیم بیشتر از نوشتن به سخن گفتن مشغول باشیم.
10-  اتفاقاتی در دانشگاه های کشور در حال وقوع است. هیچ مدرکی برای این ادعایم ندارم اما زمزمه تعویض کسانی که همین پارسال تازه منصوب شده بودند. نمی دانم اما شاید بتوان در این فضا برای دمی خیلی کوچک در نشریات دانشجویی دمید. پس به دوستان دانشجویم که دستشان از همه جا کوتاه شده است پیشنهاد می کنم یک تلاش دیگر!
باید نشان دهیم چرا موضع تحریم را برگزیده ایم. باید مردم را با نامزدهای جنبش سبز، برنامه های جنبش سبز و نقدی که جنبش سبز وارد می داند همراه کرد و بعد نوبت آن است که بگوییم اگر اینها را قبول دارید پس سر صندوق های رای حاضر نشوید.

************
تمام آنچه در حال حاضر در مورد تحریم فعال به ذهن من می رسد همین ها هستند. خودم یکی دو مورد از این موارد را به صورت مجموعه ای دنبال خواهم کرد. شنیدن پیشنهادات شما برای من مهمتر است از آنچه که خود نوشته ام. پس نظر خود را در مورد تحریم فعال حتما اعلام کنید.