۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

دموکراسی اقتدارگرایانه


در راه مبارزه باید نظام سیاسی خود را درک کنیم تا بتوانیم مبارزه را طوری بنیان گذاریم که ضمن پیگیری اهداف خود کمترین هزینه ها را متحمل شویم. پیگیری مطالبات اجتماعی یا سیاسی زمانی منجر به تحقق خواهد شد که فعالیت سیاسی را با شناخت کامل از نظام سیاسی و توانایی آن نظام در اصلاح یا تغییر یا حتی بررسی پتانسیل سرنگونی آن تعریف کنیم. در غیر این صورت پیگیری شعارگونه ی مطالبات اجتماعی – سیاسی به کاریکاتوری از فعالیت سیاسی بدل خواهد شد که هزینه هایش به تلخ ترین شکل ممکن پرداخت می شود. به همین منظور من به سهم خودم نظام سیاسی فعلی را در مجموعه ای از یادداشتها در رابطه با مفاهیمی چون اقتدارگرایی (اتوریتانیسم)، تمامیت طلبی (توتالیتاریسم)، حکومت مطلقه (دیکتاتوری) و حکومت خودسرانه (استبداد) می سنجم. هر چند می توان این نظام را با مفاهیمی چون لیبرالیسم، دموکراسی، دین سالاری و مانند آن نیز سنجید.

***************

اقتدارگرایی قدرتی متمرکز است که با محدود کردن رقبای سیاسی و حذف رقبای بالقوه مشخص می شود. در این صورت منابع قدرت هرچند برای مدت محدودی در اختیار حلقه متمرکز قرار می گیرد که با اینحال دولت می تواند با اعمال نفوذِ قدرت و تخصیص آن به صاحبان نفوذِ کاریزماتیک حلقه قدرت متمرکز را بزرگتر سازد و در نهایت ادامه حیات این حلقه قدرت را وابسته به خارج از رقابت سیاسی موجود می کند.

اقتدارگرایی از احزاب و سازمان دهی های توده ای برای بسیج مردم در پیگیری اهداف خود استفاده می کند. سازمان بزرگ بسیج که مبالغ هنگفتی از سرمایه کشور را می بلعد و در کوچکترین و دورافتاده ترین جوامع کشور نفوذ دارد نمود عملی چنین ویژگی از اقتدارگرایی است. نمایش های خیابانی که حاکمیت برای تجلی اقتدار، تقدس و مشروعیت خود ترتیب می دهد با تکیه بر همین سازمان به سامان می رسد. نفوذ بسیج از تخصیص نفوذی که اقتدارگرایان برای چنین موجودی در نظر گرفته اند حاصل می شود و می تواند خارج از اهدافی که برایش در نظر گرفته شده است به تاثیرگذاری غیرقانونی در تصمیم گیری های سیاسی و یا حضور فعال در کنش های اجتماعی بپردازد.

اقتدارگرایی رنگی از قانون مداری را با خود حمل می کند. البته بیشتر بر قانون خودسرانه تا حاکمیت قانون تصویب شده تاکید دارد. تخلف های غیرقانونی و غیر مهار شدنی احمدی نژاد و دخالت های فراقانونی رهبری نوعی نمایش قانون خودسرانه اند که توسط نفوذ کسب شده از قدرت اعمال می گردند و به وسیله حلقه قدرت توجیه ایدئولوژیک یا بحرانی شده و از مجازات می گریزند. این گونه بی توجهی به قانون اغلب شامل تقلب های انتخاباتی، تصمیم گیری های گروهیِ محدود در پشت درهای بسته و بوروکراسی مخالف با قوانین وضع شده است.

اقتدارگرایی عموما از کنترل اجتماعی و فرهنگی به وسیله نیروهای نظامی استفاده می کند. نمودهای این حرکت در ایران به وضوح دیده می شوند. استفاده از نیروهای سپاه و بسیج در سرکوب جنبش های مسالمت آمیز خیابانی به جای استفاده از پلیس یا نیروی انتظامی تعریف شده و یا کنترل رفتارهای اجتماعی چون گشت ارشاد که با حضور قابل توجه بسیجیان انجام می گیرد نمونه ای دیگر از این گونه رفتار هاست. در نظام هایی با وجه اقتدارگرایی فرهنگ عمودی و دستوری است. ذات فرهنگ با دستوری بودن متناقض بوده و به همین جهت یک نظام اقتدارگرا ناتوان از تعریف هویت فرهنگی است و همواره با مردمش در تضاد قرار می گیرد. ناتوانی در تعریف هویت فرهنگی حاکمیت را وادار به دستوری بودن آن می کند. در چنین شرایطی معیارها از بالا تعیین می شوند و هرکه پذیرا نباشد حذف می شود.اقتدارگرایی در عرصه فرهنگ شاید مهمترین وجه اقتدارگرایی خاص کشور ما باشد. هر اتفاق فرهنگی را تفسیر به رای ارزش خودساخته کردن نشان از آن دارند که در فرهنگ عمومی کشور این روابط و بده بستان ها نیستند که فرهنگ را می سازند (فرهنگی سیال) بلکه این تمایلات ساختار و افراد آن است که شاکله فرهنگ عمومی را شکل می دهد. اگر امروز تنها شاهد روابط اجتماعی اقتدارگرا، تصمیمات سیاسی اقتدارگرا و رفتار های اقتصادی اقتدارگرایانه هستیم به این دلیل است که فرهنگی به شدت اقتدارگرا فضای ذهنی مردم را حیات می بخشد.

اقتدارگرایی مدلی از قدرت غیر رسمی و غیر قانونی است که حتی اگر از دل انتخابات بیرون آمده باشد با رای آزاد شهروندان به راحتی نمی توان آن را جایگزین کرد چرا که اقتدارگرایان حلقه قدرتی با نفوذ می سازند که خارج از انتخابات شکل می گیرد و مردم تنها با مشارکت انتخاباتی نمی توانند آن را از میان بردارند. در چنین شرایطی سعی و تلاش برای احقاق حقوق شهروندی که یک مبارزه مدنی است در مقابل اهداف اقتدارگراها قرار می گیرد و حقوق شهروندی غربی می شود. اپوزوسیونی که در جوامع اقتدارگرا شکل می گیرد حتی در وجه قانونی آن با محرومیت از مخالفت معنی دار مواجه می شود و همواره به بهانه هایی چون ضد انقلاب، ضد اسلام یا ضد ولایت فقیه در مسیر فعالیت های خود با مانع روبرو می شود.

دموکراسی در اساس در مقابل اقتدارگرایی قرار نمی گیرد. دموکراسی غیر لیبرال به خاطر ضعف حاکمیت قانون و دستگاه قضایی غیر مستقل امکان گذار به اقتدارگرایی را ممکن می سازد. برای دموکراسی های غیر لیبرال امکان گذار به اقتدارگرایی به راحتی ممکن است و این دقیقا خاصیتی است که باعث می شود مبارزه با این نوع حکومتها از حالت مبارزه انقلابی خارج شود و شاید بتوان گفت که در تعبیری نادقیق سمت و سوی اصلاح طلبانه بگیرد.

مشکل در انتخاب بین یک دولت سنتی و مدرن نیست. مشکل در انتخاب دولتی دینی و سکولار هم نیست. اقتدارگرایی با تقریب خوبی و با شدت و ضعف متفاوت در کشور ما در پیش از انقلاب و پس از آن وجود داشته است. قبل از انقلاب اقتدارگرایی با دموکراسی آمیخته نشده و از امروز عیان تر و آشکارتر بود. اقتدارگرایی قبل از انقلاب یک اقتدارگرایی مدرن بود در حالیکه هم اکنون اقتدارگرایی وجهی سنتی دارد. دولت در مقام منجی مقدس چه پیش و چه پس از انقلاب (با تعاریف متفاوت از تقدس) نقشی را ایفا کرده است که عرصه های بیرون از قدرت رسمی را بسیار ضعیف و نهادهای اجتماعی را در نوعی کما فرو برده است.

دولت هایی که دموکراسی و اقتدارگرایی را با هم ترکیب می کنند و تنها ظاهری از دموکراسی را می پذیرند خیلی با ثبات تر از جوامع استبدادی یا دیکتاتوری هستند. گونه ای از نظام سیاسی را به وجود می آورند که هسته ی اصلی قدرت در آن ماورای انتخابات مردمی شکل می گیرد و انتخابات در بهترین شکل آن نیز نمی تواند قدرت را بین رقبای سیاسی تقسیم کند. اقتدارگرایان در شرایط بحرانی (مانند انقلاب)امکان می یابند تا ساختار نظام سیاسی را با ترفندهایی طرح ریزی کنند که با حفظ وجهه دموکراتیک بخشی از قدرت را محافظه شده نگه دارند. تضادی که در میان دولت و جامعه در این گونه نظام ها سر بر می آورد می تواند در صورت مهار نشدن به شکل ناسیونالیسم افراطی و بنیادگرایی مذهبی ظاهر شود.

شکل نگرفتن دولت – ملت در کشوری با تجربه انقلاب رویای شیرین دموکراسی را بر باد داده و به طعم تلخ اقتدارگرایی آعشته کرده است. برای جلوگیری از تکرار چنین فرجامی مبارزه با اقتدارگرایی اهمیت می یابد و در چنین راهی بزرگترین کمک ما اتفاقا همین دولت/حاکمیت اقتدارگراست زیرا که اقتدارگرایی تضاد و تناقض هایی می آفریند که خود به صورتی مصلحت اندیشانه و ایدئولوژیک آنها را حذف می کند حال آنکه در نبود اقتدارگرایی چنین تضادهایی هیچگاه در جامعه تضاد نام نمی گرفت (مثال واضحش همین عکس گلشیفته فراهانی است). شکل دادن یک دولت – ملت در یک نظام اقتدارگرا که سیاست ورزی را به تعبیر جناب تاجزاده گلخانه ای کرده است کاری دشوار به نظر می رسد. در مقابل اقدامات فرهنگی و اجتماعی که حساسیت کمتری را متوجه فعالان آن می کند می تواند نسخه هایی کوچک از جامعه بدون تضاد را شبیه سازی کند. اهداف کوچک فرهنگی و اجتماعی (که می تواند در حد فیلم دیدن، کتاب خواندن و یا پاکسازی محیط زیست از زباله کوچک باشد) می تواند بهانه کافی برای تمرین جمعیِ زندگی در جامعه ای نوین باشد. جایی که سکولار و مذهبی، سنتی و مدرن تفاوت هایشان را به تناقضات تبدیل نمی کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر