۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

کودک آزاری قانونی

ماده ۱۱۷۹ قانون مدنی:

ابوين حق تنبيه طفل خود را دارند ولي به استناد اين حق نمي‌توانند طفل خود را خارج از حدود تأديب، تنبيه نمايند.

ماده 59 قانون مجازات اسلامی:

اعمال زير جرم محسوب نمي شود:

1- اقدامات والدين و اولياء قانوني و سرپرستان صغارومحجورين كه به منظور تاديب يا حفاظت آنها انجام شود مشروط به اينكه اقدامات مذكور در حد متعارف ، تاديب و محافظت باشد.

2- هر نوع عمل جراحي يا طبي مشروع كه با رضايت شخص يااولياء يا سرپرستان يا نمايندگان قانوني آنها و رعايت موازين فني و علمي و نظامات دولتي انجام شود در موارد فوري اخذ رضايت ضروري نخواهد بود

3- حوادث ناشي از علميات ورزشي مشروط بر اينكه سبب آن حوادث نقض مقررات مربوط به آن ورزش نباشد و اين مقررات هم با موازين شرعي مخالفت نداشته باشد .

ماده 220 قانون مجازات اسلامی:

پدر يا جد پدري كه فرزند خود را بكشد قصاص نمي شود و به پرداخت ديه قتل به ورثه مقتول و تعزير محكوم خواهد شد .

**************

مثل تمام مواردی که نشان از نا بسامانی اجتماعی در ایران دارد آمار و ارقام رسمی در این مورد نیز سکوت کرده اند. تنها آمارهای رسمی جدیدی که من توانستم پیدا کنم مربوط به سال 86 و رشد 5.3 درصدی کودک آزاری نسبت به سال 85 است (تابناک) و همچنین افزایش تماسهای مربوط به کودک آزاری به بهزیستی در 6 ماهه نخست سال 88 که 144565 مورد بوده است در حالیکه کل گزارشات رسیده در سال 87، 52 هزار مورد بوده (الف).

کودک آزاری جسمی، کودک آزاری عاطفی، کودک آزاری جنسی، بی توجهی به کودک، بهره کشی اقتصادی و بد رفتاری آموزشی همه زیر عنوان کودک آزاری قرار می گیرند. با این حساب احتمالا آمار کودک آزاری باید بسیار بیشتر از اینها باشد. آن چه در مورد کودک آزاری به نسبت دیگر خشونت ها ضعف قوانین تنبیهی و تعریفی است. حق تنبیه برای والدین ایرانی مجاز شمرده شده اما هیچ گونه حد و مرزی برای اعمال این تنبیه مشخص نشده است. حتی در اوج بروز این خشونت که قتل فرزند توسط پدر باشد هم قانون به نوعی به پدر حق مالکیت جان فرزند را می دهد و او را در برابر اشد مجازاتی که در قانون ایران برای قتل نفس پیشبینی شده بیمه می کند.

هنجار های اجتماعی از طریق کنترل اجتماعی و یا فشار های اجتماعی در افراد جامعه نهادینه می شوند. فشارهای اجتماعی از طریق رسانه ها و آگاهی بخشی صورت می گیرد که در این مورد به زعم مسئولین آگاهی بخشی رفتارهای نابهنجار اجتماعی سیاه نمایی تلقی می شود. کنترل اجتماعی هم از طریق ایجاد قانون میسر است که ضعف قانونی در این مورد به خوبی روشن است.

۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

سایه خاتمی سنگین تر شده است

روزی که خاتمی برای اولین بار سخن از شرکت در انتخابات را به میان آورد، بسیاری بر آشفتند که خاتمی در حال دست و پا کردن جایی برای خود در حاکمیت است. حملات به خاتمی از ترسو و بزدل نام دادن وی شروع شده و به خائن بودنش کشیده شد. مخالفین دو دسته بودند: آنهایی که معتقد بودند نمی توان جهان را با کلمه و گفتگو ساخت و آنهایی که روزی به واسطه اصلاح طلبی که خاتمی پرچمدارش بود به روی کار آمدند و حال خاتمی را قانون شکن می دانند و می خواهند از پیمانش با موسوی برائت جوید.

**********

مصطفی پورمحمدی: "نظام برای خودش شروط را از قبل تعيين کرده است. ما ملتزم به آن هستيم و نيازی به شروط ديگران نيست".

احمد جنتی: "می‌‌گويند اگر ما بخواهيم وارد شويم، شرايطی دارد. واقعاً بايد گفت وقاحت حد و مرزی ندارد. مردم شما را قبول ندارند. چه کسی به شما رأی می‌دهد"؟

حسن غفوری‌فرد: "اصلاح‌طلبان از الان بدانند نظام شرطی را از طرف آنها برای شرکت در انتخابات نمی‌پذيرد"."در موقعيتی نيستند که برای نظام شرط تعيين کنند"."کسی نمی‌تواند برای نظام شرط تعيين کند بلکه همه بايد افتخار کنند و خوشحال باشند که نظام به آنها اجازه داده در انتخابات شرکت کنند".

محمد کاظم انبارلويی (رئيس مرکز سياسی حزب مؤتلفه اسلامی): "برخی از اصلاح‌‌طلبان به خاطر بی‌‌انضباطی‌‌های سياسی و حمايت خارجی صلاحيت‌‌های خود را از دست دادند و مشروعيت سياسی خود را زير سؤال بردند"

عليرضا زاکانی: "بايد در صحنه پيچيده کنونی حضور داشته باشيم به اين دليل که عده‌‌ای قصد دارند در انتخابات مجلس شورای اسلامی شرکت کنند تا عليه انقلاب اسلامی بايستند."

سردار جعفری: "آقای خاتمی در جریان فتنه امتحان خوبی پس نداد و به هر حال جزء همراهان سران فتنه بود و حمایت و پشتیبانی زیادی از آنها کرد و درحال حاضر نیزموضعی مبنی بر برائت از آن حرکت ها اتخاذ نکرده است و اگر ایشان بخواهد با سیاسی کاری جلو بیاید فکر نمی کنم مردم او را ببخشند ولی افراد دیگری که در این صحنه از خط قرمزها عبور نکرده اند می توانند همچنان در رقابت های سیاسی به صورت فعال شرکت کنند".

حسن روحانی: "هيچ فردي نمي‌تواند علاوه بر قانون، شروط ديگري را براي شركت در انتخابات تعيين كند".

**********

"نفی اصلاح طلبان نفی واقعیت است". این سخنانی ست که از زبان رییس مجلس گفته شده است. اگر نتوان اصلاح طلبان را نفی کرد پس لابد نمی توان مواضعشان را نیز نفی کرد. اگر نتوان اصلاح طلبان را نفی کرد پس نمی توان عدم حضور آنان را نفی کرد. پس نمی توان اعتقاد و اعتراضشان به حصر موسوی و کروبی، لزوم اجرای قانون اساسی و آزادی زندانیان سیاسی را نفی کرد. پس نمی توان منکر انتخاباتی سلیقه ای و مجلسی تک صدایی شد.

حال اگر تمام اصلاح طلبان بتوانند بر سر مواضع خاتمی به توافق برسند می شود به انتخابات پیش رو نه با نام و نشان مشارکت در انتخابات بلکه با هدف مشارکت اجتماعی به چشم یک فرصت بزرگ برای حضور در متن مردم نگاه کرد. چگونه می توان تمامی اصلاح طلبان را برای تاکید بر شروط خاتمی متحد کرد؟ چگونه می توان مانع از ظهور پدیده هایی ناهماهنگ مثل مصطفی کواکبیان شد؟

خاتمی توانسته خودش را بر جمع زیادی از اصلاح طلبان و سبزها بقبولاند. وزن سیاسی او آنقدر سنگین است که سخنانش شعار یک جریان سیاسی-اجتماعی شود. نشان داده که می تواند خلاقیت بخرج دهد و با کمترین هزینه مخالفتش را با وضع موجود اعلام کند. اما خاتمی را نباید تنها گذاشت. نباید اجازه داد اصلاح طلبان داخلی با نفی خاتمی و نفی جنبش در انتخابات شرکت کنند. نباید اجازه داد سبزهای خارجی دم از تحریم غیر مشروط انتخابات بزنند وقتی با داشتن آزاد ترین تریبون ها نهایت خلاقیتشان در تحقیر خاتمی و اصلاح طلبان خلاصه می شود.

حرکت خاتمی واکنش اصولگرایان را بر انگیخته است. آنها در حالکیه هنوز مدت نسبتا زیادی تا انتخابات مانده و در شرایطی که هنوز به توافقی بر سر حضور اصلاح طلبان در انتخابات نرسیده اند، جداگانه مواضع خود را اعلام کرده اند. هیچ کدام در اظهار نظرهایشان ذکری از شروط خاتمی و تحقق یا عدم تحقق آنها نکرده اند و تنها تعیین این شروط یا در اصطلاحی بهتر پیش نیازهای منطقی را دستمایه واکنش خود قرار داده اند. تفاوت اظهارات فردی چون لاریجانی و علی مطهری با اظهارات افرادی که ذکرشان در بالای متن رفته به سادگی ناهماهنگی اصولگرایان را در مقابل این شروط نشان می دهد.

این ناهمانگی شاید به دلیل عدم موضع گیری رهبری در قبال گفته های خاتمی باشد اما بر نکته مهمتر دیگری نیز تاکید می کند. نزدیک شدن به انتخابات در این کشور همیشه به معنای باز شدن نسبی فضای کشور بوده است. شاید رهبر هم به همین دلیل در قبال این سخنان واکنشی نشان نداده است. مشارکت مردم در جامعه تا قبل از بروز جنبش سبز محدود به حضور انتخاباتی و نه اجتماعی بوده است. زیرکی خاتمی مطرح کردن خواسته های اساسی جنبش سبز در قالب انتخابات است. خاتمی جنبش سبز را با انتخابات پیوند زده است تا بتواند از موقعیت خودش برای بازگو کردن همان استفاده کند که جنبش می گوید.

در فضای کنونی موجودی تحت عنوان شهروند سبز نمی تواند فعالیت سیاسی جدیدی برای خود تعریف و آن را اجرا کند. حال فرصتی پیش آمده تا یک شهروند سبز در یک وبلاگ، روزنامه یا در یک جمع کوچک بتواند تا جایی که ممکن است فضای فکری حاکم بر جامعه را به سمت حمایت از خاتمی سوق دهد، باید بتواند چه آنهایی را که خواستار حضور اصلاح طلبان حتی به قیمت نفی خاتمی، موسوی و کروبی هستند و چه آنهایی که مخالف موضع خاتمی به بهانه خیانت و سازش می باشند را قانع کند. این وظیفه ماست که به اصلاح طلبان بفهمانیم طرفدارانشان سبز هستند و به سبز ها که مهره هایشان اصلاح طلبان.

گمان می کنم حالا وقتش است.

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

هدف انتخابات نیست.

کمی تا قسمتی با خاتمی از دو سال پیش تا به امروز:

25 خرداد 1388 – در بیانیه ای که در این روز منتشر از وی منتشر می شود تاکید می کند که مصمم به شرکت در راهپیمایی بوده تا اعتراض خود را به صورت عملی اعلام کند ولی بر اساس اطلاعیه موسوی مطلع می شود که برخلاف مصلحت نظام و حق مردم این اجازه به مردم داده نشده است.

27 خرداد 1388 – در نامه ای مشترک همراه با موسوی به ریاست قوه قضاییه خواستار پیگیری قوه قضاییه در مورد بازداشت های غیرقانونی گسترده فعالین سیاسی و جلوگیری از رفتارهای خشونت آمیز در مقابل اعتراض کاملا مدنی مردم، می شود.

10 تیر 1388 – "اگر این فضای مسموم تبلیغاتی و امنیتی ادامه پیدا کند با توجه به آنچه انجام گرفت و یک طرفه اعلام شد باید بگوییم کودتای مخملین علیه مردم و جمهوریت نظام صورت گرفته است اعتراض مردم سرکوب شده، کسانی که باید مدافع حقوق مردم باشند آن ها را تحقیر می کنند و در فضایی تبلیغاتی که مدام از آن سم به جامعه تزریق می شود حرکت مترقی و آرام مردم به اغتشاش و انقلاب رنگی با منشاء بیگانه تعبیر می شود و چهره هایی که همگی سابقه ای روشن دارند هدف پروژه نخ نمای تواب سازی و گرفتن اعترافات بی اساس و نمایشهای تلویزیونی قرار می گیرند و آنگاه دم از آشتی ملی و فضای آرام زده می شود"؟!

28 تیر 1388خاتمی با تقدیر از اظهارات اخیر آیت الله هاشمی در نماز جمعه تهران، این اظهارات را دلسوزانه و خیرخواهانه خواند و رسیدگی و اجرای خواسته های ایشان را حداقل‌ هایی برای برون رفت از وضعیت بحرانی کنونی دانست. ایشان با توجه به این که اعتماد مردم آسیب جدی دیده است و اعتماد میلیون ها ایرانی سلب شده است، افزود تنها راه حلی که در قانون اساسی هم پیش بینی شده، برگزاری همه پرسی برای کسب نظر مردم است تا اعتماد مردم نسبت به نظام ترمیم شود.

7 مرداد 1388 – خاتمی در دیدار با نمایندگان فراکسیون خط امام: طرح تحقیق و تفحص از انتخابات و مسائل پس از آن می تواند در دستور کار مجلس قرار گیرد.

3 اسفند 1388 – "هیچ‌ وقت حاضر نیستیم با مصلحت اندیشی‌های نادرست آنچه احساس می‌کنیم خواست مردم است را دور بزنیم. در عین حال معتقدیم باید به سوی راه حل‌هایی برویم که همه در آن سود ببرند".

31 خرداد 1389 – "ما اهل تعاملیم منتهی تعاملی که دقیقا از خواست و مطالبات مردم دفاع کند. آیند‌‌ه‌ای مدنظر است كه در آن باید انتخابات كه محوری‌ترین پایه مردم سالاری است آزاد و سالم باشد با شرائطی كه در آن حق مردم ضایع نشود و می‌توان شرایط و خصوصیات یك انتخابات آزاد و سالم را هم بیان كرد و به توافق رسید، آن وقت همه می توانیم از تلخی های گذشته عبور كنیم و به آینده در كنار هم بنگریم به شرط اینكه زمینه تلخی‌های موجود از میان برداشته شود".

11 آذر 1389 – "بهبود اوضاع در گرو اطمینان بخشی به آینده ای است که در آن با برگزاری انتخابات آزاد و سالم، مشارکت همه گروه ها و آحاد جامعه در عرصه سرنوشت فراهم آید".

5 دی 1389 – سيد محمد خاتمي كف خواست اصلاح طلبان را براي حضور در انتخابات آتي اعلام كرد: ۱- آزادی زندانيان و ایجاد فضای آزاد برای همه احزاب و گروهها و رفع محدودیت های نا به جا؛ ۲- پای بندی همگان بخصوص مسئولان به قانون اساسي و اجرای همه جانبه و کامل آن بخصوص اهتمام به روح قانون اساسی؛ ۳- فراهم آوردن سازوكاري براي برگزاري انتخابات سالم و آزاد

1 خرداد 1390 – خاتمی ضرر های غیبت اصلاح طلبان در انتخابات را اعلام می کند:

اولاً: در غیاب اصلاحات و پرهیز از انتخابات آزاد و مطلوب و فراگیر و با محدود کردن اصلاح طلبان واقعی چه بسا که دروغ و ناکارآمدی و هدر رفتن سرمایه های ملی و نادیده انگاشتن حقوق اساسی مردم و بی اعتبار شدن قانون، بخصوص قانون اساسی و مهجور ماندن بخشهایی که به حقوق ملت مربوط است رایج شود و موجب دلسردی و حتی بدبینی بخشهای مهمی از جامعه بخصوص فرهیختگان نسبت به نظام و حاکمیت شود.

ثانیاً: موجب نوعی یأس و ناامیدی از کارآمدی اصلاحات گردد و زمینه رشد بینش ها و گرایش هایی را فراهم آورد که راه کار را قهر انقلابی می دانند و گرایش هایی که به تغییر نظام می اندیشند و تجربه نشان داده است که این گرایش ها اگر غلبه پیدا کنند بر نا امنی می افزایند و هزینه های فراوانی را به جامعه تحمیل می کنند و خود نیز در صورت غلبه به قدرتهای جباری مبدل می شوند که عرصه را بر جامعه تنگ می کنند.

28 خرداد 1390 – "خواستهای ما در این مقطع حساس: آزادی زندانیان، ایجاد فضای باز و سالم و امن سیاسی، حرکت به سوی انتخابات سالم و مطلوب". خاتمی دلایل خود را برای شرکت در انتخابات مجلس اینگونه بیان می کند: "من عرض می کنم که باید با دقت ببینیم در چه مرحله تاریخی و وضعیت جهانی و منطقه ای به سر می بریم و خواستهای اصلی و هدفهای اساسی را مشخص کنیم و امکانات را نیز در نظر بگیریم و براساس آنها نقش و جایگاه و وظیفه خود را دریابیم.نسان ها بخصوص جوانان، ایده های بلند و زیبا دارند و به ویژه در این مرحله حساس تاریخی که جامعه بسیار روشن تر و بیدارتر شده است. ولی همیشه زمینه تحقق همه ایده ها فراهم نیست. زیرا ممکن است که احیاناً بعضی ایده ها توهمی باشد نه عقلانی و نیز اگر عقلانی است شرایط عملی شدن همه آنها به سرعت فراهم نباشد. انسان باید بکوشد اولاً: به ایده های معقول برسد. ثانیاً بدون اینکه از آنها دست بردارد همواره با توجه به امکانات و اقتضائات و اولویت ها در پی آنهایی باشد که قابل تحقق است و راه و روش کم هزینه تر و پربازده تر را بیابد و انتخاب کند. رهبران و مسؤولان مؤثر و موفق اجتماعی کسانی هستند که همه اینها را در نظر می گیرند. بنابراین ناکامی های مقطعی به هیچ وجه نباید موجب یأس شود. مهم این است که راه گم نشود".

****************

آنها یک تیم هستند. تیمی که تمام امکانات را در چنگال دارد. تیمی که ناجوانمردانه بازی می کند. تیمی که زمین و توپ و داور را در اختیار گرفته است. تیم ما بازیکنانش زیاد است. ما هر از چند گاهی به دروازه حریف نزدیک می شویم و او را تهدید می کنیم. ما به ناحق اخطار می گیریم و اخراج می شویم. مربیانمان از روی نیمکت رانده شده اند. آنها بازی را ادامه دادند، اعتراض کردند، اعتصاب کردند اما صدایشان به گوش کسی نرسید. حتی ما که در زمین بودیم نتوانستیم تاکتیک جدیدی به کار بندیم.

حالا خاتمی در حال طراحی یک بازی است. در حال انداختن توپ در زمین حریف است. بازی های ما تاکنون نتوانسته است رهبران در حصر را آزاد کند، از فشار بر زندانیان بکاهد، حقوق ابتدایی مدنی و شهروندی ما را احیا کند. ما هنوز حتی نتوانسته ایم موجودیت خودمان را به طور کامل بر آنها تحمیل کنیم.

آنهایی که می گویند رفتار حاکمیت در انتخابات قبلی نشان داده است که دیگر نمی توان شرکت در انتخابات را راهی برای مقابله با آن تلقی کرد آیا به این فکر کرده اند که مگر رفتار حکومت با تجمعات معترضین آنها را به نتایج اینگونه حرکات امیدوار کرده است؟ آنهایی که می گویند شرکت در انتخابات پایمال کردن خون شهداست آیا انفعال و نظاره گر بودن را راهی بهتر برای پیشبرد اهدافشان می دانند؟ آنهایی که اصلاحات را سازشکاری می دانند و انقلاب را تنها راه چاره هرگز از خود پرسیده اند که اکنون چه کاری از دستشان بر می آید؟ آیا باید نشست و دست روی دست گذاشت تا نارضایتی عمومی به خشم تبدیل شود و آتشش همه را نابود کند؟

به باور من هم شرکت در انتخابات منتفی است. بعید است حاکمیت حتی با باز شدن فضای نسبی پیش از انتخابات شروط خاتمی را هرچند برای گرم شدن تنور انتخابات بپذیرد. پس ما باید انتخابات را تحریم کنیم.

تحریم انتخابات فقط در صورتی می تواند یک حرکت موثر باشد که آنقدر گسترده شود که نتوان آن را با بازی رسانه ای پنهان کرد. باید تحریم را به اندازه شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دهم پررنگ کرد. باید به همان اندازه که در انتخابات قبلی شرکت کردیم در این انتخابات شرکت نکنیم. اما راه رسیدن به چنین اطلاع رسانی وسیعی برای تحریم تنها همراه شدن با بازی خاتمی است. شرکت در این بازی فارغ از نتیجه آن یک برد است. ما چگونه می خواهیم مردم را از تحریم مطلع کنیم وقتی مطرح شدن مسئله انتخابات را ناپسند می دانیم؟ چطور می توانیم به انتخاباتی معترض باشیم که تلاشی برای شرکت در آن نکردیم؟ یک سر این بازی که بسیار محتمل است نپذیرفتن شروط توسط دولت است. آن وقت ما چه داریم؟ بگذارید به وضعمان در امروز نگاهی بیندازیم.

امروز ما رسانه ای نداریم. سخن همدیگر را در فضایی به دور از جامعه می شنویم و نقد می کنیم. امروز شهروندان به سرکار می روند، زندگی می کنند و در عوالم خویش غرقند. ما هم گوشه ای از فضای مجازی به روشنگری ادامه می دهیم. انتخابات فرصتی است که می توان آگاه سازی را به بطن جامعه برد. می توان اخبار را بین خریدار و فروشنده شنید. می توان زندانیان سیاسی، پایبندی به قانون اساسی، فضای ناسالم انتخاباتی، فساد و نابسامانی اقتصادی، همه و همه را با مردم رو در رو به اشتراک گذاشت.

امروز ما منفعل شده ایم. هزینه هرگونه کنشی زیاد شده و ما ترسیده ایم. فقط می توانیم غرغر کنیم. نمی توانیم یک فعالیت سیاسی را تعریف و انجام دهیم. انتخابات فرصتی است تا از حرف به عمل برسیم. می توانیم بنویسیم، چاپ کنیم، از وضع موجود با صراحت بیشتری گلایه کنیم و آینده ای روشن تر ترسیم کنیم. می توانیم برای محقق نشدن هرکدام از شروطمان داد و قال راه بیندازیم. می توانیم حریف را رسواتر کنیم. می توانیم معترض باشیم و آن را نشان بدهیم!

امروز تهیه نان شب برای هر فردی مهم تر از حقوق زیرپا گذاشته شهروندی اوست. امروز تاریخ پرداخت یارانه ها مهمتر از پرونده های اقتصادی نزدیکان دولت است. انتخابات می تواند گفتمان موجود در "شهر" را تغییر دهد. می تواند صدای فریاد ما را به گوش سنگین مردم برساند. می تواند دوباره برای هدفی ما را متحد و یکدل سازد. می تواند خلاقیت ها را بروز دهد.

آن وقت است که ما تحریم می کنیم.

۱۳۹۰ تیر ۱۱, شنبه

خود گوییم و خود خندیم و خود مرد هنرمندیم

جامعه مدنی یک اصل اساسی دارد: مسئولین خطاپذیرند و رفتارشان باید توسط مردم نقد و کنترل شود. در واقع دولت در یک جامعه مدنی می پذیرد که مردم باید آگاهانه و بدون ایجاد نابهنجاری قدرتش را کنترل کنند. اساس جامعه مدنی بر پایه های شهروند، محوریت خرد و اندیشه، اصالت کار، قانون مداری، احترام به عقاید مخالف و ... شکل می گیرد. در یک جامعه مدنی شکل هرمی قدرت و مردم به یک رابطه دو طرفه تغییر پیدا می کند. مردم جامعه مدنی نقشی فعال دارند و نه منفعل، چرا که شکست یا موفقیت دولت به فعالیت مردم وابسته است. یک جامعه مدنی برای مردمش آزادی مخالفت را به رسمیت می شناسد. احزابش آزادند. نهادهای مستقل غیر دولتی در آن شکل می گیرند. مطبوعات آزاد لازمه آن است.

اینجا هنوز بر سر معنای رای مردم به عنوان مشروعیت یا مقبولیت چانه می زنند. مسئولین از آسمان نازل شده خطا را فقط مربوط به گذشتگان می دانند. شکل رابطه قدرت و مردم هرمی اعوجاج یافته آکنده از بی اعتمادی است. فعالیت مردم همان مهر شناسنامه شان است. آزادیِ مخالفت افسانه است. احزاب موجود پانتومیم بازی می کنند. نهادهای مستقل غیردولتی اسم سختی ست که بر زبان رانده نمی شود. اینجا نفس مرده بالا میاید نفس مطبوعات نه!

در یک جامعه مدنی شهروندان ناراضی غمباد نمی کنند، کم کم انتقاد ها در رسانه ها شروع می شوند، مردم اعتصاب می کنند، تحصن می کنند، بست می نشینند، به راهپیمایی می روند و اگر هیچ کدام اینها جواب نداد تا انتخابات آزاد بعدی دندان روی جگر می گذارند. نه مردم و نه دولت حس می کنند که اتفاق عجیبی در حال وقوع است و هیچکدام هم در پاسخ دیگری دست به اقدامی غیرقانونی نمی زنند.

جامعه ما یک جامعه مدنی نیست یا لااقلش اینست که شباهتش به آن ناچیز است. انتقداد روزنامه ها مساوی با توقیف شدنشان است. اعتصاب کارکنان اخراج آنها را به دنبال دارد. تحصن و بست نشستن از انقلاب مشروطه رخ نداده (یا اگر داده گرفتار ساز و کار عجیبی شده!). حق مردم برای برگزاری تجمع چه برای شادی، چه برای سوگواری و چه برای اعتراضی مدنی همیشه انکار شده است. انتخابات هم که بیشتر شبیه انتصابات است.

ترسم از اینست که ما شبیه همان پیرمردهایی شویم که کنش سیاسی شان چرخاندن پیچ رادیو برای گرفتن بی بی سی است. چرخاندن رادیو برای ما سر زدن به سه چهار سایت خبری ست، شیر کردن اخبار است، لایک کردن مطالب یکدیگر است، عکس پروفایل عوض کردن است. ما داخل گودیم، تماشاگران پشت به صحنه اند. حداقل کاری که می توانیم بکنیم این است که تماشاگران را به زمین بازی خیره کنیم. نباید تنها واکنش ما به اعتصاب غذای فعالین جنبش سبز این باشد که گرمش کنیم. آنها با تنها ابزارهای در اختیارشان بازی را شروع می کنند، ما اخبارش را پیگیری می کنیم. آنها برای رساندن صدایشان به ما از جانشان مایه می گذارند، ما می گوییم فریاد نزنید گوشمان از فریاد پر است... چه می شد اگر عکسهایشان شبانه بر در و دیوار شهر می چسبید؟

درست است که در یک جامعه مدنی زندگی نمی کنیم و فرایند های اعتراضی که برای مردم دیگر نقاط جهان حقوق مسلم است برای ما واکنشی هزینه زاست اما نمی شود دست روی دست گذاشت. شاید نتوان فراخوان داد و راهپیمایی کرد اما قطعا می توان سبز پوشید. می توان به مراجع تقلید آنقدر مراجعه کرد که به تنگ آیند. می توان در و دیوار شهر را روزنامه کرد. چه اشکالی دارد به جای مرگ بر این و آن تیتر یک خبر بر دیوار شکل بگیرد؟ نمایندگان را نه برای پیگیری شکایت های جنبش سبز اما برای پیگیری طرح سوال از احمدی نژاد که می شود تحت فشار گذاشت. فعالیت سیاسی را نمی توان در دانشگاهها ادامه داد اما می شود دست به فعالیت های فرهنگی زد. هزار و یک کار می توان کرد. ما بیشماریم پس چرا نشانه هایمان تک و توکی بیش نیست؟