۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

بیدار خوابی با اعمال شاقه

اگر من از یک چیز بیش از مسافرت با اتوبوس تنفر داشته باشم آن فیلم های اتوبوسی ست . از همه گردن دردها و کمر دردها و بچه های کوچک نق نقو و پیر مردهایی که هر 10 کیلومتر باید یک بار مستراح بروند و از حاجی صلواتی ها و از دختر پسرهای بی جنبه و از آنهایی که با موبایلشان جواد یساری روی اسپیکر گوش می دهند و کسانی که پشتی صندلی شان را تا روی شکم پشت سری خم می کنند – اصلا هم توجه ندارند و اعتراض به این مسئله را نداشتن فرهنگ طرف مقابل می دانند - و زن و شوهر هایی که جایی بهتر از صندلی های اتوبوس برای حل اختلافات زناشویی سراغ ندارند و از هزار کوفت و زهر مار دیگر می توان گذشت اما از این یک فقره فیلم اتوبوسی عمرا نمی توان گذشت .

مدتها پیش پی بردم اینکه خودم را در طول روز خسته کنم تا شب در اتوبوس خواب به چشمانم بیاید راه گشا نیست . بنابراین اخیرا خیلی انرژیک در اتوبوس حاضر می شوم و شق و رق تمام مسیر را صاف توی صندلی نشینم . از حسودی می ترکم نسبت به آنهایی که زانوانشان را روی صندلی جلویی گذاشته و کمر را روی نشیمنگاه و سر را به پشتی صندلی تکیه می دهند و به خواب آسوده ای فرو می روند همچون جنینی در رحم مادر .

یک چنین وضعیتی در اتوبوس انسان را ناچار می کند که چشم به جعبه جادو بدوزد . ولی چه نصیبش می شود ؟

سناریو اول : دختر پولدار و پسر بی پولی که عاشق هم می شوند ! پسر عموی دختر که خواستگار دختر است دمار از روزگار پسر در می آورد ! او را به ایدز مبتلا می کند ! پسر که از دست خواستگار کینه توز خلاص شد بعد از اینکه می فهمد به ایدز مبتلا شده دختر را ترک می کند و برای قدم زدن به ساحل دریا می رود ! دختر که هنوز مهر پسر از دلش بیرون نرفته به ساحل می رود و چون اثری از پسر نمی بیند فکر میکند او خود کشی کرده خود را به آب می زند ! پسر که معلوم نیست از کدام گوری برگشته تکه لباس سیاهی بر آب می بیند ، او هم به آب میزند ! در چنین مواقعی بر حسب قاعده خورشید باید غروب کند تا صحنه رمانتیک تر شود اما... طلوع می کند!

سناریو دوم : با حضور یک عدد ایرج نوذری و چندین بچه قد و نیم قد و یک مشت آهنگ مزخرف و فیلم نامه ای که از هزارتوی ممیزی در آمده به سراغ ساختن کپی – حیف است صفت آبکی – فیلم صدای موسیقی (the sound of music) می رویم . برای روان کریستوفر پلامر و جولی اندروز چه دعاها که نکردم . اگر تا به حال زنده اند حتما با دیدم این فیلم رهسپار سفر آخرت می شوند .

سناریو سوم : اصلا نیازی به زحمت نیست ... شما جواد رضویان را در قامت کارگردان و بازیگر دارید . می ماند یک احمد پور مخبر که آنهم حی و حاضر است . در این گونه مواقع نگاه کردن به بغل دستی که در خواب ناز تشریف دارند و آب دهانشان از لب و لوچه آویزان است شرف دارد به تماشای فیلم .

سناریو چهارم : پخش یک فیلم خارجی پر از جک و جانور های غول آسا ، یک جنگل بارانی و پسر دخترهای جوان بی عقل!

۱۲ نظر:

  1. خوب دادا من كه گفته بودم ديدن فيلمهاي اروپاي شرقي مخصوصا تاراكوفسكي يه عشق و علاقه خاص مي طلبه و قبول دارم كه بايد خيلي حوصله داشته باشي ولي انصافا بعدش مقايسه كن با خضعبلات هاليوودي ببين تفاوت سينماي شعرگونه با سينماي ميدان گمركي چقدره؟!

    پاسخحذف
  2. واقعا دلم برات سوخت، اتوبوس وهمسفران
    خود خواه و فیلم های گیشه ای کار نکرده و جاده ناتمام

    پاسخحذف
  3. راست میگی به خدا بدترین قسمت سفرهای اتوبوسی همین فیلم های مزخرف ایرانی ان. میگم این قضیه پسره عاشق دختره میشه و پسرعموی دختره و ایدز و این حرف ها، سناریوی کدوم فیلمه؟ باور کن فکرشم نمی کردم اوضاع سینمای ما تا این حد افتضاح شده باشه.

    پاسخحذف
  4. متنفرم از فيلم ديدم اجباري خواه فيلمهاي كيشلوسكي خواه آرش معيريان!

    پاسخحذف
  5. قسمت اول نوشته عالی بود ! واقعا همین طوره . کلا انگار اتوبوس ماشین خودشونه و راننده هم راننده شخصی شون و کلا به اطرافیان توجهی ندارن .
    فیلم ها هم که ... ای بابا وقتی توی پرواز خارجی با بلیط چند صد هزار تومنی برمی دارن یک فیلم هندی ساخت سال 1950 و خرده ای رو می ذارن که نه صدا داره نه تصویر دیگه از اتوبوس هاشون می شه چه انتظاری داشت !
    سناریو اول فیلم قصه دلها و دوم فیلم عاشق و سوم هم احتمالا لیمو ترش ! و چهارمی هم احتمالا جدید بوده :)) چون قبلا چیز دیگه بود ! مثلا خیلی براشون خرج داشت اگه درباره الی و سنتوری و ... رو می خریدن می ذاشتن ؟ نه خداییش دیگه !

    پاسخحذف
  6. بهترین کار برای بی خوابی های اتوبوسی انتخاب صندلی جلوست... دست کم می شود خطوط کف جاده را دنبال کرد و تا خود صبح فلسفه بافت ! ... البته برای نشنیدن سلیقه ی شوفر، هدفون بگوش بودن آن هم با صدای بیش از متوسط توصیه می گردد !

    پاسخحذف
  7. آخ گفتی! این اتوبوس خیلی بدبختی داره! همیشه آدم کمر درد می گیره!
    هیچ وقت حوصله ی دیدن فیلمای تو اتوبوس رو نداشتم... همیشه چشممو می دوختم به بیرون و آهنگ گوش می دادم... تو تاریکی شب...

    پاسخحذف
  8. شما چند تا راه را میتوانید امتحان کنید:
    ۱- چند تا فیلم با محتوا مثل "الی" ، "سنتوری" که دوستان اشاره کردند همراهتون باشه که بدید به راننده تا خدمتی هم به ایشون (جهت ممانعت از تخریب فیلمشان در اثراستهلاک و استفاده ممتد ) ، هم به خلق خدا (جهت خواب راحتر ) کرده باشید.
    ۲- میتوانید فیلم در حال نمایش را جلو جلو برای بغل دستیتان بلند بلند با چشمان بسته تعریف کنید،این کار چند مزیت دارد ؛اول :همه فکر میکنند شما چقدر باهوشید . دوم: کفر راننده را درمی آورد که دراین صورت هنگام رانندگی چرت نمیزند و شما در آخر فیلم ته جاده نخواهید بود ، سوم: نمیگذارید بقیه بخوابند در نتیجه حسودییتان هم نمیشود(در این سکانس است که بقیه مزیت اول را رد میکنند). چهارم :بعد از مدتی نچندان کوتاه ، تابلو و سپس مشهور(سوپر استار ) میشوید.

    تبصره : من خودم سالها پیش مجبور شدم۱۵- ۱۰ بار فیلم "تحفه هند"را در ۱۵- ۱۰ سفر به اصفهان تحمل کنم ولی همچنان در قید حیات میباشم

    پاسخحذف
  9. بنده ی حقیر هم منظورمان همان بود
    ببین یه کافه باز شده میدان ولی عصر خیابان شقایق تقاطع به آفرین فک کنم با حال باشه اونم امتحان کن خوبه
    همسایت می شم ولی الان نه احتمالا بعد ها میام بلاگر

    پاسخحذف
  10. یاد دوران دانشجویی انداختی منو
    هر دوسه هفته یه بار همین اتفاقا موقع رفت و آمد به محل تحصیل برام افتاده
    گاهی یه ساندیس و کیک مزخرفی هم میدادن که مزه پرز پتو و ته مونده آب آفتابه میداد

    پاسخحذف
  11. حالا به همه این بد بختی ها اضافه کن که وقت برگشت بازم همون مزخرفه موقع رفتن رو به خوردت بدن.اینقدر هم صداش زیاده که هیچ هنز فریی توان کر کردن گوش رو نداره

    پاسخحذف