۱۳۹۰ تیر ۷, سه‌شنبه

تجاوز هر کی خربزه می خوره پای لرزش میشینه نیست

1- تجاوز و کودک آزاری هر دو شکلی از خشونت اند که این روزها در جامعه بیش از هر زمان دیگری رواج پیدا کرده اند. خشونتی که بر خلاف جریان زمان به جای کاهش رو به افزایش است نشانه هایی از یک جامعه بیمار را در خود دارد. فقر و بیکاری دو علتی است که ریشه اولیه تمام معضلات اجتماعی ست، اما آنچه خشونت را از دیگر معضلات جامعه جدا می کند ترویج آگاهانه یا ناآگاهانه آن توسط دولت است. خشونت نوعی اظهار غیر منطقی برتری بدنی یا روحی ست. تنها آسیب فیزیکی نیست که خشونت تلقی می شود بلکه تهدید و ارعاب هم نوعی خشونت به حساب می آیند. هرجا قدرت هست حتما باید خشونت هم باشد. خشونت یکی از ابزار های اعمال نظر های سیاسی حتی در پایین سطح قدرت است و حتما به معنای فیزیکی نیست که خشونت فیزیکی ابتدایی ترین صورت بروز خشونت است. نظام های ایدئولوژیک (تر) که عموما اقتدارگرا (تر) هستند تمام منویات را بسته بندی شده در اختیار مردم قرار می دهند، رفتاری خارج از این بسته بندی ها قابل قبول نیست و خشونت است که در اشکال تهدید، ارعاب و مجازات وظیفه مراقبت از این بسته بندی را بر عهده دارد. خشونتی که از حاکمیت سر می زند همواره به صورتی ایدئولوژیک توجیه می شود اما توجیه شده یا نشده اثری یکسان در جامعه می گذارد. تهدید و ارعاب و استفاده از زور در برابر مخالفان، پیاده کردن خشونت در متن جامعه است. خشونتی که قانونی است، خشونتی که به مرکز اعمال آن قدرت می بخشد، خشونتی که شاید نادانسته حتی ستایش شود.

2- علت وقوع تجاوز در شهوت نیست. شهوت میلی جنسی است و تنها چیزی که متجاوز از تجاوز بدست نمی آورد همانا لذت جنسی است. این خشونت، میل به اعمال قدرت است که تجاوز را به دنبال دارد. تجاوز به دنبال لذت جنسی نیست. لذتی که متجاوز در این عمل می جوید فریاد عقده ای فروخورده در اعمال قدرت است. سرباز کردن یک زخم کهنه است. موجودی که از کودکی در خانواده، مدرسه، دانشگاه فقط سوژه ای برای اعمال قدرت دیگران بوده حالا با تجاوز لذت اعمال قدرت را می چشد. او با تجاوز و ایراد خشونت خود را سریعا و به راحتی در جایگاه اعمال قدرت قرار می دهد. تجربه اعمال قدرت برای او لذت آور تر از بر طرف شدن نیاز جنسی اش است. قدرتمند بودن همواره از او دریغ می شده و حالا او با تجاوز به آن دست یافته است.

3- در یک جامعه ایدئولوژیک، جوامع واقعیت بدن را به نفع روح، آگاهی، و ایدئالیته نادیده گرفته اند. در حالیکه هیچ چیز مادی تر، فیزیکی تر و بدنی تر از اِعمالِ قدرت وجود ندارد. جنس زن در این جوامع به گونه ای خاص نگریسته می شود. توهم پاکدامنی زنانه در چنین جوامعی در حفظ بکارت خلاصه می شود. ایدئولوژی که در ظاهر حافظ عفت و معصومیت زن است و باید از او در برابر خطرات خفته در جامعه ای مردانه محافظت کند در مقابل او را تنها به یک موجود جنسی تبدیل کرده که کارکردی جز در برآوردن این نیاز ندارد و باید همچون مروارید در صدف برای استفاده نگاه داشته شود. نتیجه این است که اعمال خشونت علیه زن شکل تجاوز جنسی به خود می گیرد.

تجاوز نه طبیعی است نه قربانی در آن مقصر. تمرکز بر شهوت از سوی دولت تنها برای پنهان کردن خشونت است. خشونت که دولت بزرگترین مجری آن محسوب می شود، نشان از جامعه ای عصبی، فقیر، بیکار و مهمتر از همه عاصی است که تمام تلاش دولت برای انکار آن است. در عوض شهوت می تواند پای دولت را از ماجرا بیرون بکشد، آن را شخصی کند، قربانی را در تقصیر سهیم کند و هر چه بیشتر دولت را در کوبیدن بر طبل ایدئولوژی یاری کند. بی توجه به اینکه اگر تجاوز در شهوت و درمانش در پوشش خلاصه می شد، خمینی شهر و کاشمر نباید صحنه تجاوز می بودند.


۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

مانیفست اندر باب تغییر احوالات وبلاگ فقط و فقط از سر ناسازگاری

هر جور که با خودم فکر می کنم می بینم اوضاع دارد بدجوری جلو می رود. آن وقت ما چه کرده ایم؟ ما همینجور دل خوش کنان نشسته ایم که شاید فرجی حاصل بشود، کمکی از غیب برسد، مردم یک دفعه رگ غیرتشان بیرون بزند کاری کنند کارستان. غافل از اینکه سرنوشت را باید خودمان با سر بنویسیم.

حالا که اوضاع اینجوریست و در ظاهر قرار نیست که با مزه بازی ها و داستانهای ما لطفی به حال مملکت در چنگال افتاده مان داشته باشد پس فعلا تغییر روند و روش و سیر و سلوک می دهم. باید بگویم که ناگزیر به این کار هستم چون نه دلم و نه دماغم متوجه فعالیت های پیشین نیست و در عوض سرم بوی قرمه سبزی می دهد و دماغم خوب این بو را دنبال می کند. نشان به این نشان که نه می توانم فیلم ببینم نه کتاب بخوانم نه خوش خوشک به کافه بروم نه به فکر دختران زیبا رو باشم.

این را همینجا بگویم که دوستان پیشین بدانند و آگاه باشند که مطالب نغزی! چون گذشته نخواهند دید و در عوض نوشته هایی جدی و حتی عصبانی و اخمالو اینجا منتشر می شود. (و صد البته در ابتدای کار مبتدی) دوستان احتمالی آینده هم بدانند که بنده خیلی دلم میخواست همان نوشته های قبلی از سر گرفته شود اما یا چشمه طبع ما خشکیده (آب باریکه ای بیش نبوده مثل اینکه) یا اوضاع یک جوری چشمه طبع مارا خشکانده در هر دوصورت فعلا نمیاد.

باشد که رستگار شویم.

یک برچسب در این وبلاگ اضافه می شود به نام "از سر ناسازگاری".

این فیلتر و فیلتر شکن هم معضلی ست که باید یک فکری به حالشان کرد.