وقتی هنوز کنکور نداده بودم نام "در جستجوی زمان از دست رفته" را در یک فایل ورد در گوشه ای از هارد کامپیوتر ذخیره کرد بودم . شنیده بودم کتاب شاهکاری است . شنیده بودم که خواندنش مرد کهن می خواهد . شنیده بودم که اگر تمامش کردید دیگر خواندن خشم و هیاهو ویلیام فالکنر ( که درباره اش گفته می شود با خواندنش رمان خواندن یاد می گیرید ) زحمتی ندارد . بنابراین می دانستم که باید حساب این چند جلدی را از دیگر چند جلدی ها جدا کرد . نباید فکر کنم که خواندش به راحتی خواندن کلیدر ، سه تفنگدار یا حتی جنگ و صلح است ( که در اوایل دبیرستان همه را به راحتی بلعیدم ) .
هیچ کجای انقلاب جلد اول را جدا نمی فروختند . هیچ دست دوم فروشی نبود که مرا با پوزخند بدرقه نکند . از انقلاب تا فاطمی، تا نشر مرکز پیاده رفتم ( در راه دشنام می دادم پروست را ) . بالاخره پیدایش کردم . خانم فروشنده می گوید " آقا این طوری دوره تان خیلی هچل هفت می شود " . کارت کشیدم و همینجوری 10000 تومانم در سیستم بانکی کشور گم و گور شد . بازگشتم ( در راه دشنام می دادم پروست را )
باید بازش می کردم ، باید می خواندمش . به دقت با روزنامه جلدش کردم . با خودم می گفتم هه هه ، یک ماه وقت گذاشته اند برای من سه روزه تمام است . کتاب را باز می کنم . مقدمه کتاب را می خوانم ، مقدمه ای که تمام نمی شود ( در دلم دشنام می دهم پروست را ). همه آنچه که از مقدمه دستگیرم می شود در سه خط خلاصه می شود .
- پروست بیمار است و این کتاب بیمار گونه های اوست .
- قهرمانی در کار نیست ، ماجرایی که پی اش را بتوان گرفت . بیشتر شبیه یک مانیفست می ماند .
- بهتر است رمان را شروع نکنم . شاید کمی استراحت بد نباشد .
به نظرم می رسد پروست در تختخواب کتاب می نوشته است. شاید برای همین است که کتاب با خوابیدن شروع شده ، از این که از خواب برخیزد به ساعت نگاهی بیندازد و پی کار روزانه اش برود هراسان بوده بنابراین خوابیدن را کش می داده ، هر پرتوی از نور که اتاق او را روشن می کرده برایش دشمنی بوده . با اینکه آرزو می کرده کاش نوری که از زیر در اتاقش به درون نفوذ می کرده متعلق به خورشید صبحگاهی باشد اما در دلش همان نور شمع خدمتکار را ترجیح می داده تا ساعاتی بیشتر تا صبح را در خواب باشد ، تا همانگونه که باب طبعش بوده در هر لحظه ای از زمان حاضر خاطره ای از زمان از دست رفته را جستجو کند .
نیمه شب است ، همین چند صفحه به اندازه یک رمان انرژی گرفته است . شاید کمی استراحت بد نباشد . آیا خوابیدن و بیدار شدنم به همین اندازه شگفت انگیز خواهد بود ؟
خودم را لابلای سطور گم می کنم نه به خاطر اینکه در ماجرای کتاب غرق شده ام بیشتر به خاطر اینکه ماجرایی در کتاب نیست ، چشمانم روی سطرها می دود ، از کلمه ای به کلمه ای دیگر ، از عبارتی به تعبیری دیگر . آنها را آشنا نمی یابم . به جای اینکه تابلو های نقاشی ( در ذهنم ) از توصیفات پروست شکل بگیرند این تابلوها هستند که به توصیفات شکل می دهند . تابلوهایی که من به صورت پیش فرض ندارم . پروست سر به سرم گذاشته تنها اوست که می تواند تصویری که ساخته مجسم کند . ( در دلم دشنام میدهم پروست را ) .
شاید کمی استراحت بد نباشد .
آقای سوان جذابیتی کلاسیک دارد . تنها اوست که هر آنچه می کند بر زبان نمی آورد . او دورو است . رویی از او برای همه مشخص است . "کاست" یک روی سوان شناخته شده است . مردم آنچه از سوان می خواهند در آن کاست وجود دارد اما خود سوان پا را از گلیمش بیرون گذاشته . مقدار این پیش روی نا معلوم است . ( باید دشنام داد پروست را ) . چه او مطلب را چنان در سیال ذهن خود پیچ و قوس می دهد که همه مجهولات زندگی سوان و جذابیتش جایش را به عمه لئونی در بستر و برنامه ثابت و احمقانه او می دهد .
هه . کی فکرش را می کرد مزه چای با کلوچه منجر به تعریف بخشی از زمان شود . در تمام زندگیم فکر نمی کردم خوردن چای و کلوچه برداشتم از خاطرات را عوض کند . " گذشته ما هم چنین است ، بیهوده است اگر بکوشیم آن را بیاد بیاوریم ، همه کوشش ما عبث است . گذشته در جایی در بیرون از قلمرو دسترس ما در چیزی مادی ( در حسی که ممکن است این چیز مادی به ما القا کند ) که از آن خبر نداریم ، نهفته است . بسته به تصادف است که پیش از مردن به این چیز بربخوریم یا نه " نسبت به چای و کلوچه محتاطانه تر رفتار کنید .
شاید کمی استراحت بد نباشد .
آه باور کنید اگر کتاب شاهکار نبود ، اگر پروست جادوگری با سلاح کلمات نبود توصیفات او از عشق سوان وراجی و خزعبل محض از آب در می آمد . عشق سوان ، عشقی قهرمانانه و ناکام است . " بزرگترین عشق زندگی ام را برای زنی گذاشتم که ازش خوشم نمی اومد و به من نمی خورد " توصیف ناکامی سوان از زبان خودش است . حقیقتی تلخ تر از این متصور نبوده که سوان شکست در عشق را با ازدواج با عشقش به انتها می رساند . در جستجو زمان از دست رفته در جستجوی عشق از دست رفته سوان است .
"یاد یک تصویر چیزی جز حسرت یک لحظه نیست "
شاید کمی استراحت بد نباشد .
:-)
پاسخحذفاستراحت بد که نیست اماکاش کمی ممکن باشد...
لذت بردم.
خیلی وقت بود میخواستم بخرمش اما فک کنم 50 اینا بود بیخیالش شدم فعلا.پروست بیمار است.پروست خواب الوده زمان را کش میدهد و در اخر حسرتش را میخورد.
پاسخحذفولي ما داريم تو اين دنيا زندگي ميکنيم...پس همين جا بزرگ ميشيم...بدون اينکه خودمون بفهميم..فقط اين ديگرانن که متوجه بزرگ شدن ما ميشن...
پاسخحذفراستي من اين کتابو گرفتم اما فقط 50صفحه اولشو خوندم....ترسيدم دچار عذاب وجدان زمان از دست رفته خودم بشم..بخشيدمش..2جلداولشو ...
http://ketabnak.com/
پاسخحذفبد نیست این سایت را هم امتحان کنید، یک عالمه،هوارتا کتاب داره. در حال استراحت . مجانی لذت ببرید
پس یادم باشه این کتاب رو از لیستی که می خوام بخونمشون حذف کنم...
پاسخحذفتا دیدم آپ کردی مشعوف شدم رفیق...
قلمت پاینده...
دوست من این کتاب مال بعد از 40 سالگی است چون اون موقع کاملا حس از دست دادن زمان رو داری و خیلی خوب لمسش میکنی
پاسخحذفژان پیاژه جایی نوشته که مطالعهی "در جستوجو..." بیشتر از هر کتابی به کار شناختشناسی میاد.
پاسخحذفبا این حال، من چون فوبیای کتاب قطور دارم، بعید میدونم به این زودیها برم سراغش. همون سال اول انتشارش یه تجربهی ناموفق داشتم که منجر شد به فروختنش.
یکی از افسوسهای همیشگی زندگی من این است که کتابخوان نبوده و نیستم. همیشه حسرت میخورده ام وقتی کسی این چنینی نسبت به کتابی ابراز احساسات می کند و با چنان عمقی به آن اهمیت می دهد. دمت گرم برادر
پاسخحذفباید نیک کتابی باشد که اینهمه دشنام پایش خرج شده...
پاسخحذفنخوانده بودیم!!
می خوانیم!!
ببینم، چه خبر شد که تو آپ کردی؟ ستاره ی جدیدی متولد شد؟ سیاره ی کهنی منفجر شد؟ انی وی، خوشحالیم از آپ کردنتان. درباره شاهکار آقای پروست، خب من منتظرم یه دوست فرهیخته ایی پیدا بشه این کتاب رو بهم هدیه بده. باور کن راست می گم D:
پاسخحذفببینم...
پاسخحذفنکنه هنوز تو استراحتی؟!
بنویس دیگه عزیز من...
رفیق...
پاسخحذفبستگی به برداشت تو از پستم داره...
می دونم کدوم وبلاگارو می گی...
اما نوشتن یه ترانه باعث شده اینطوری فکر کنی؟
از نوشتن این ترانه منظوری داشتم...
باز هم مرسی از انتقادت
پاینده باشی
سلام. واقعا این پروست را دشنام باید داد؟
پاسخحذفایول همشو داری ؟ میخواستم آدرس بدم مرکز داره که خودت رفتی دیگه ...
پاسخحذفگرونه 70 - 80 تومن برای 7جلد یکم زیاده!من گزیده و نمایشنامه ش رو که هارولد پینتر نوشته خوندم... ولی خب خوندن کتابش یه چیز دیگه س... میشه یه تابستون رو باهاش گذروند و عمری رو بعدش... میلان کوندرا یه کتاب داره به اسم درباره ی رمان یا همچین چیزی ... اونجام همش از پروست و کتابش نوشته ..حتما بخون اگه نخوندی...
و اینکه :::
من از متنت اینطور برداشت کردم که از خوندن این رمان بشدت خسته شدی و حتی تمومش نکردی و میخوای یه جوری از شرش راحت بشی...
خب برادر من چرا می خوای دور بندازی!؟!؟ بدش به من!!
( برداشتم کاملا درسته دیگه!؟)
همیشه آغاز امتحاناتم به معنای
پاسخحذفاستراحت می باشد
شاید خیلی استراحت بد نباشد...
من که پول ندارم کتاب بخرم چیکار کنم؟!!!:دی
پاسخحذفتازه پولم داشتم تو شهر ما ازین کتابا پیدا نمیشه
تو بخون بعد برام پست کن تا منم بخونم!!
باش؟
-
-
-
تمام پستام پاک شد چون... چون نمیدونم!
چون یهو یه اتفاقایی افتاد که تمام ذهنم آشفته شد!
تمام باورام نابود شد
همش سردرگمم:دی
منم اومدم داغ دلمو سر بلاگم خالی کردم
اول کلی نوشتم ...نوشتم...نوشتم..
بعد یهو همه چیو پاک کردم!
-
-
-
از دست خودمم عصبانیم!!
عصبانیم چون بلد نیستم نسبت به دیگران عصبانی شم و بزنم تو گوششون!!
هه هه
خوب با اجازه
بدرود
راستی! نظر خاصی هم ندارم راجع به پستت بدم
فقط منم هوس کردم این کتابو بخونم...
فعلا..
چه حوصله ای داری داش علی! من خودم هزار تا رمان شده زندگیم! از عشقی بگیر تا جنایی!!! ولی با جمله آخرت حال کردیم
پاسخحذفنه واقعاً با چه هدفی رفته هفت جلد کتاب نوشته !؟
پاسخحذفازش متنفرم .
ســکوت چه چیز شگفت انگیزیــه پســر !
اگه قهوه و شكلات واسه خستگي در كردن خواستيد با ما تماس بگيريد كلي و جزي به قيمت مناسب
پاسخحذفcoffeecenter.blogfa.com
توی لیست منم هست این کتاب...اما زمان خوندنش هنوز نیومده
پاسخحذفیکی از برنامه های دراز مدت منم همینه!ولی فکر کنم باید برای خریدنش برنامه ریزی کنم!
پاسخحذف@};-
پاسخحذفبابا! این استراحتت تموم نشد برگردی؟
پاسخحذف