"بیگانه ستیزی
تنی چند از مذهبیون قشری نباید با اندیشه نوگرا و فکر روشن شهروندان ایرانی اشتباه
گرفته شود. ما ایرانیان در ملی گرایی، غرور و اشتیاق برای حفظ هویت فرهنگی خود،
انحصار و ویژگی خاصی نداریم. ولی با در نظر گرفتن علاقه ی وافر ما به تجدد و
پیشرفت، باید با آغوشی باز به استقبال داد و ستدهای بین المللی برویم – داد و
ستدهایی که دانش و فن آوری و پیشرفت همه جانبه را به همراه خواهند داشت".
فارغ از منظور شما از اندیشه نوگرا و فکر روشن
شهروندان ایرانی (که گویا ملاستیزی و سکولاریسم) است اینکه به خود جرئت می دهید تمامی
شهروندان ایران در زیر پرچم خود گردآورده و علاقه وافر "ما" به تجدد و
پیشرفت را با داد و سند بین المللی گره بزنید برای من جای تعجب دارد. روی چه منطقی داد و ستد تجاری برای ما پیشرفت
همه جانبه به همراه خواهد داشت؟ مگر در گذشته ای نه چندان دور کشور ما داد و ستد
بین المللی نداشته است و مگر با منطق شما نمی بایست در همان زمان پیشرفتی همه
جانبه می داشتیم؟ چه شد که ایرانیان با "علاقه وافر" شان به تجدد و
پیشرفت دست به انقلاب زدند؟ البته قطعا پاسخ این سؤالات واپس گرایی انقلابیون سه
دهه پیش نیست بلکه در جایی است که شما از آن غافل مانده اید. آنچه باعث پیشرفت و
تجدد از دروازه داد و ستد بین المللی خواهد شد سیاستی می خواهد که بدان سیاست
خارجی می گویند اما نشانی از آن در کتاب شما نیست.
اشتباه است اگر من بگویم مخالف اندیشه مدرن و یا
پیشرفت فکری هستم اما هیچگاه به خودم اجازه نمی دهم آن را به تمامی ایرانیان تعمیم
بدهم. کاش به جای گذاشتن حرف خود در دهان مردم و استفاده از واژه ی "ما"
- نه به نشان خودتان و یا همفکرانتان که به نشانی تمام مردم ایران – نظر آنان را
نیز جستجو می کردید. مدرنیته را ظاهرا من و شما قبول داریم ولی به سیاق شما باید
سنت را به اجداد ایرانیان بسپاریم و پیوند (یا حتی تضاد) میان سنت و مدرنیته را
فراموش کنیم، با چشم بسته پا جای پای شما گذاریم بی آنکه بدانیم که از پشت روان
خواهد شد.
بیگانه ستیزی را به درستی نکوهش کرده اید و خاطر
نشان کرده اید "بر خلاف عقاید تعصب آمیزی که
زیربنای سیاست خارجی این رژیم را تشکیل می دهند، شراکت و همکاری بین المللی،
خودفرمانی و حفظ ارزشهای فرهنگی، با یکدیگر در تضاد نیستند". من هم با
شما هم عقیده ام که خود فرمانی و حفظ ارزشهای فرهنگی با همکاری و شراکت بین المللی
در تضاد نیست و البته این تفکر در نظام شاهنشاهی پیشین نیز وجود داشت و بدان عمل
هم می شد. فقط یک عیب کوچک داشت وگرنه در تصور مردم همین سرزمین از آن به استعمار
و استثمار تعبیر نمی شد.
تفاوت دیدگاه من با شما در قیدی است که هیچگاه
در فصل سیاست خارجی کتاب خود بکار نبرده اید. نه تنها میرحسین بلکه حاکمیت هم به
خوبی ارزش این قید را می داند. "منافع ملی" در ظاهر امر شاید کلمه ای نه
چندان مهم به نظر بیاید اما هر سیاستمداری می داند که ارجح دانستن منافع ملی چه
اطمینان خاطری به پیروانش می دهد. مگر حاکمیت حمایتش از بشار اسد را منطبق بر
منافع ملی نمی داند؟ مگر مخالفان همبن حاکمیت حمایتشان از مردم معترض سوری را
وابسته به منافع خویش نمی دانند؟
آنچه من را می ترساند، شبیه همان چیزی است که
بیش از سه دهه پیش انقلابیون ایران را ترساند. ترس از آنکه شاه بر مملکت خود فرمان
براند (خودفرمانی)، ارزشهای فرهنگی را حفظ کند (حفظ ارزشهای فرهنگی) اما "با
شراکت و همکاری بین المللی" افسار گسیخته نان شب مردم را به بیگانگان بفروشد.
بیگانه ستیزی را تنی چند از مذهبیون قشری ایجاد نکردند، آنها فقط از هراسی که
تفکری مهارنشده مانند شما (اما از جانب پدرتان) ایجاد کرده بود، استفاده کردند و
چنان رفتار پیشین شاه ایران این هراس را درونی کرده بود که مذهبیون قشری توانستند
سه دهه بر آن سوار شوند. خود در جایی نوشته اید که ایرانیان انتظار دارند سیاست
خارجی کشورشان بر اساس نگاهبانی از حقوق و منافع ملی پایه ریزی شود، اما بی اعتنا
بدان بدنبال انگیزه ی خود رفته اید.
من انتظار دارم وقتی فصلی با عنوان سیاست خارجی
ایران در کتاب شما پیش رویم گذاشته می شود، در آن از سیاست خارجی شما بشنوم. ازین
که راهکارها و برنامه های شما پس از بدست گرفتن رهبری مردم در روابط خارجی کشور من
چگونه است اما آنچه شما به عنوان سیاست خارجی خود در 4 صفحه پیش روی من گذاشته اید
نشانی از سیاست ندارد. نام بردن از همسایگان ایران و ویژگی های هرکدام (رک و راست
می گویم در حد اطلاعات عمومی یک دبیرستانی) و اصرار بر لزوم برقراری روابط حسنه،
نامش سیاست خارجی نیست.
شخصی که ادعای رهبری خیزش مردم میهنش را دارد
باید برای "اندیشه نوگرا و فکر روشن شهروندان ایرانی" از راهبردها و
برنامه هایش در سیاست خارجی بگوید. فقط نگاهی به جزوه دولت امید میرحسین موسوی
بیندازید تا در یک صفحه 8 راهبرد کلی و 14 مورد برنامه سیاست خارجی مهندس موسوی را
ببینید. خود قضاوت کنید؛ آیا ملاستیزی و سکولاریسم تمام درد این مردم است که یگانه
دارویش شما باشید؟
یادداشت های پیشین:
با سلام
پاسخحذفاز نظر محتوا با شما هم سو هستم، اما فرم این نوشته مناسب نیست. شما برای رضا پهلوی نامه ننوشته اید. شما با «من» در حال گفتگو هستید. من مخاطب شما هستم، و نه تماشاچی جدل شما با رضا پهلوی.
سلام مانی جان
حذفاتفاقا ایده من بیشتر شبیه همان نامه نگاری هاست. یعنی من دوست دارم که نه خود رضا پهلوی که هواداران رضا پهلوی این نوشته را بخوانند و بخود بگیرند و در پی پاسخ باشند. یکی دوباری موفق شده ام اما نوشته ام بیشتر در بین مخالفان رضا پهلوی خوانده می شود. با این حال نمی توانم هدف اصلی ام را عوض کنم. در عوض اگر پیشنهادی نگارشی برای هدفی که توضیح دادم دارید خیلی خوشحال می شوم
در قسمت اول این نوشته برای مخاطب بخشی از نظرات رضا پهلوی را شرح دادید، و بسیار عالی بود. بی این که بخواهم تأثیر روشنگرانه روش نامه نگاری را نفی کنم، یا حتی (دورباد از من) قصد دخالت در تعیین هدفی که برای خود گذاشته اید داشته باشم، معتقدم تشریح از آن جایی که مستقیما با مخاطب حرف می زند، موثرتر است تا این که از مخاطب بخواهیم به عنوان شخص سوم (منفعل) در جدلی که بین دو نفر در گرفته است، جانب این یا آن را بگیرد.
پاسخحذفمنظور از قسمت اول، بخش پیشین این نوشته «دولت نفتی یا دولت امید؟» بود.
پاسخحذفممنون مانی جان. روی حرفی که زدید فکر می کنم.
حذفیعنی می گویید در لینک دادن جای دو دولت عوض شده است؟!