۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

جنگ = دموکراسی؟

موافقین حمله نظامی به ایران خواهان حفظ نظام فعلی نیستند. چنین افرادی احتمالا مبارزه مردمی را ناکارآمد تلقی کرده و راه حل گذار به دموکراسی را سرنگونی یک شبه حاکمیت می دانند. (منهای گروه هایی که به منظور سوءاستفاده از فضای بعد از جنگ خواهان وقوع تهاجم نظامی اند مثلا مجاهدین یا سلطنت طلب ها و ...) من می خواهم فقط از این منظر که تهاجم نظامی چه بر سر دمکراسی خواهد آورد، وارد بحث شوم.

1- دموکراسی خواهی: دموکراسی خواهی فقط حذف ولایت فقیه و نشاندن رییس جمهوری برآمده از رای مردم نیست. دموکراسی خواهی نیازی است که مردم یک کشور را به سمت مشارکت فعال در تعیین وضعیت کشور می برد. وضعیت بد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی الزاما به معنی دموکراسی خواهی مردمی نیست. آگاهی مردم از نقش دموکراسی در بهبود مجموع این وضعیت هاست که دموکراسی خواهی را به ارمغان می آورد. انتخابات 84 و دولت نهم و اتفاقات سال 88 و تداوم سراشیبی اقتصادی ایران خیلی بیشتر نقش دموکراسی را در تعیین وضعیت اقتصادی نشان می دهد تا سرنگونی یک شبه حاکمیت.

2- فروپاشی اجتماعی: اقلیت های قومی و عقیدتی در ایران تنها قشری هستند که نه بخاطر افزایش آگاهی نسبت به مسایل سیاسی بلکه به دلیل نادیده گرفتن مداوم حقوق اولیه انسانیشان، از جمله مخالفین حاکمیت فعلی به حساب می آیند. روندِ نه لزوما آرام اما منطقی و مردمی گذار به دموکراسی می تواند چنین اقلیت هایی را به نتایج آن در قالب همین وضعیت جغرافیایی سیاسی امیدوار سازد. حمله نظامی، این گروه ها را به جای تلاش برای تحقق حقوق انسانیشان به فرم مبارزه مدنی ایشان را احتمالا به سمت جدایی طلبی خواهد کشید و چه بسا حامل نتیجه ای ناگوارتر باشد.

3- وضعیت گروه های مخالف: من سبزها را به عنوان تنها مخالفینی که چه در داخل و چه در خارج فعال هستند می شناسم. سبزها گذشته از وضعیت نامناسب مالی و عدم وجود ساختار تشکیلاتی دچار تناقض عجیبی هستند. میان رهبران و بدنه این جمعیت ناهمگونی وجود دارد. بدنه ای که بسیاری از فعالین خرد آن را سکولار و رهبران فکری اش را مذهبی ها تشکیل می دهند. نیروهای سکولار جنبش سبز با اصلاح طلبان گره خورده اند اما تفاوت عقیده آنها بسیار جدی و عمیق است. شرایطی که جنگ پیش خواهد آورد برای اصلاح طلبان که رهبرانی با وزن سیاسی بالا دارند مناسب تر از سکولارهاییست که هنوز حتی یکدیگر را نیافته اند.

4- زمینه های دموکراسی: دموکراسی همیشه تا حدودی در ایران پس از انقلاب وجود داشته است اما به دلیل پانگرفتن زمینه های آن (مطبوعات و رسانه های آزاد، نهاد های مدنی و مردمی، شکل نگرفتن احزاب و ...) حاکمیت توانسته هربار به دلخواه خود در رای و نظر مردم دخالت کند و جز در اتفاقات 88 هزینه چندانی نیز نپردازد. درست است که با نابودی حاکمیت فعلی می توان فضایی که چنین زمینه هایی در آن ظهور یابند را متصور بود اما جنگ مشارکت مردمی که (به نظر من) اصل اول دموکراسی است را تامین نمی کند، بلکه فضای پر التهاب و غیرمنطقی پیش خواهد آورد که نتیجه اش پیش بینی پذیر نیست.

5- دخالت خارجی: وضعیت بعد از جنگ ایران با عراق و افغانستان پس از جنگ تفاوت خواهد داشت. نمی توان برای مردمی با چنین تجربه ی تاریخی وضعیت سیاسی اکنون افغانستان و عراق را متصور بود اما دخالت خارجی نیرویی با زمینه فکری غیر بومی را وارد معادلات سیاسی خواهد کرد که لزوما متضمن خواست و منافع مردم نیست. سازگاری گروه های سیاسی با این نیروی خارجی و تعیین کننده عاملی مهم برای حیات آنان خواهد بود که در نهایت منجر به شکل آینده حاکمیت خواهد شد. حاکمیتی که شاید مطلوب (به معنای عام) نباشد.

6 – تمام نکاتی که می خواستم یادآور شوم مستقل از شرایطی است که جنگ به مردم تحمیل خواهد کرد. از بین رفتن امنیت جانی و مالی، فشار بیشتر اقتصادی به مردم، از بین رفتن سرمایه های ملی و بخصوص آسیب های محتمل ناشی از تاسیسات هسته ای، همه جزئی گریز ناپذیر از شرایط جنگی است که ممکن و محتمل است هزینه های جبران ناپذیری داشته باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر