۱۳۹۰ مهر ۱۵, جمعه

داور است که سوت پایان را می زند

تضاد در حاکمیت ایران آشکار شده است. نشانه هایش را می توان براحتی برشمرد. با برکناری وزیر مخالفت می شود، سپس رییس دولت به قهر 11 روزه اش می رود. احمدی نژاد با در اختیار داشتن چنیدن رسانه خبرساز کروبی را اعتراف می دهد و رهبری زندانیان را عفو می کند. دولت شهروند امروز و روزگار را توقیف می کند. وزارت اطلاعات میرحسین و رهنورد را به دیدن دخترانشان می برد. احمدی نژاد جاسوسان را تحفه سفر می کند. پرونده اختلاس رو می شود. نمایش دکترای تقلبی توکلی شروع می شود.

البته ممکن است که اتفاقاتی که ذکرشان رفت مربوط به دوگانگی حاکمیت فعلی نباشد اما توالی زمانی این اتفاقات این حس را تقویت می کند. رفتار احمدی نژاد مانند ولیعهدی است که چشم به تاج و تخت دوخته است. باید پذیرفت این نظام در وضعیت امروز تنها یک تخت برای تکیه کردن دارد و صاحب آن تخت جایش را با کسی تقسیم نمی کند. می شد احمدی نژاد را راحت تر از اینها از بازی قدرت کنار زد اگر با همان وصله ای که رهبر بر تخت نظام چسبیده رییس جمهور نمی شد.

بازی قدرت دو سر دعوا دارد. یک طرفش رییس جمهور ایستاده و حامیانش که در این 6 سال در هر سوراخی ریشه دوانده اند. طرف دیگرش را هم رهبری در دست دارد با اصولگرایانش سوالی که باقی می ماند اینست: نقش جنبش سبز در این میان چیست؟

1- جنبش می تواند نقش تماشاگر را داشته باشد. تماشاگری که بیطرف است و خارج گود ایستاده و می گوید لنگش کن! تماشاگری که تصور می کند فعالیتش دو جناح دعوا را متحد می کند و منتظر است تا حریفان با ضربات خود همدیگر را از دور خارج کنند و او آماده و مهیا بازی را تحویل بگیرد. گویی به دنبال سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن است غافل از آنکه آنها خود استاد این بازی اند.

2 – جنبش می تواند هر زمان که باد موافق به سمت یکی از طرفین می وزد با آن همراه شود. با خود فکر کند که فرصت غنیمت را بدست آورده و هرچه از این آب گل آلود ماهی بگیرد به نفعش است. گویا فراموش کرده که آنچه می خواست آبی نه گل آلود که شفاف است.

3 – من می گویم که جنبش نه تماشاگر باشد نه بازیکن. جنبش سبز می تواند داور باشد. مهمتر از اشغال خیابان ها و حضور پر شور مردمی نمایندگی و تاثیرگذاری بر افکار عمومی است که آینده ای سبز را نوید می دهد. جنبش باید بتواند با تقویت رسانه ای خود، نه تنها در تعداد مخاطب بلکه در کیفیت خبر و تحلیل و گسترش پوشش خبری، مردم را منتظر صدور رای جنبش کند. جمهوری اسلامی هنوز واژه جمهوری را یدک می کشد و مجبور است که برای حفظ ماهیتش نمایش مردمی برگزار کند. جلب نظر یا به تعبیری انحراف افکار عمومی را جمهوری اسلامی مدتهاست که کلید زده است.

افکار عمومی بخش مهمی از دموکراسی تشکیل می دهد. رسانه ها و مطبوعات مستقل نمایندگی افکار عمومی را بر عهده دارند. در مملکتی که رسانه های رسمی و مطبوعاتش مستقل نیستند انتظار نمایندگی افکار عمومی از آنها بیهوده است. مردمی که با بی اعتمادی از حاکمیت رانده شده اند فاصله خودشان را با رسانه هایش نیز حفظ می کنند. بنابراین وظیفه رسانه های غیر رسمی و مستقلی که این خلا را پر می کنند فقط زدن ساز مخالف نیست. آنها باید نمایندگی افکار عمومی را بدست بگیرند و این هنگامی صورت می گیرد که اولویت خود را بر پی بردن به کنه ماجرا بنیان گذارند نه بر خبررسانی سلیقه ای!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر