۱۳۸۹ اردیبهشت ۴, شنبه

کافه سپید سیاه

دو روزه گذشته و من هنوز ننوشتم راجع به کافه رفتنم بنویسم نه این که شما بخواین بخونین ولی خب بالاخره آدم کلاس اقتصاد رو می پیچونه یه کاری باید جاش بکنه .

زمان : پنج شنبه حدودای 5 بعد از ظهر- مکان : من رو تخت خودم امیر رو تخت خودش
-من : امیر پاشو بریم پیتزا ناپولی ( !!! )
- باشه پایم بریم یه حالی به شکم خودمون بدیم
-امیر میگم پاسدارانه ها ... خیلی دوره ...
- میریم دیگه یه شب که هزار شب نمیشه
-امیر میگم نفری حداقل 10 تومن باید بسلفیم ...
-میگم یه شبه پاشو آماده شو راه بیفتیم کم کم . تا میرداماد با مترو میریم از اونجا هم با تاکسی
- امیر تاکسی ؟ دیوونه شدی ؟ من پول به تاکسی بده نیستم ... عمرا....

این مکالمه یکم دیگه پیش رفت جوری که وحید هم پاشد آماده شد که خودش بره بیرون چون اینجور که پیدا بود ما نمی خواستیم بریم . یعنی من نمی خواستم . اینهمه راه برم . بعدشم اون همه پول بدم مگه من رو گنج نشستم ؟!
ولی خب باید آدم عصر پنج شنبه نباید بشینه تو خوابگاه وقتی این همه دختر پسر سانتی مانتال بیرون می چرخن .شما بگو اگه من بشینم تو خوابگاه پس کی بره اینارو تماشا کنه ؟
اینه که منم آماده شدم ( یعنی دو سوته یه تی شرت کردم سرم یه شلوار پام دو ساعت هم دنبال سیگار می گشتم ) اما دست به جیبام میزنم می بینم ای داد بیداد سیگار نیست ... فکری میکنم ... بالاتر از چهار راه ولیعصردست فروشی هست که هزار رقم سیگار داره . الان تو ذهنم هست چی بخرم
با وحید میریم تو BRT . چهار راه ولیعصر پیاده میشیم . لبخند میزنیم . چرا؟ چون مثل همیشه ملت همیشه در صحنه حاضر و آماده با هفت قلم آرایش ( که امروزه دیگه دختر پسری نداره ) مشغول رژه رفتن از بالا به پایین و از پایین به بالا هستند . ما هم که تاحالا دیگه کارشناس رفتار اجتماعی شدیم و چند واحد مد لباس پاس کردیم خودمون رو در جریان پایین به بالامیندازیم و مثل قزل آلا که اینهمه زور میزنه بره تخم بذاره ما هم هن هن و پت پت میکنبم که مبادا از این کارناوال عقب بمونیم .
همینگونه که میرویم به چهارراه های پی در پی میرسیم که ملت با فرهنگ منتظر سبز شدن چراغ های عابر پیاده هستن اما چه کنیم که ظرف فرهنگ ما گنجایشش محدود دارد زود فرهنگمان ته می کشد و بوق است که در اعتراض ما به صورت ممتد به آسمان میرود .

توجه دارید که در این مملکت بوق انواع مختلفی دارد . بوق ممتد مخصوص اعتراض است . تک بوق مخصوص توجه است . دو بوق کوتاه مربوط به احوال پرسی است . بالاخره فرهنگ بوق زدن هم بیرون می آید حالا ببینید .
از میدان ولیعصر که بالاتر میرویم به دکان باقلاوای استانبول میرسیم از آنجا که جوانیم و همیشه گشنه تصمیم میگیریم که نک ناخنی بزنیم . ابتدا قیمت هارا چک میکنیم صد گرم نهصد تومان . خووووب است .
می گوییم حاجی . دوتا پادشاه . یارو خیلی گیج میزند اول که سه تا میدهد بعد هر چی میگیم حاجی دو تا توی گوشش نمی رود . حالا خر بیار و باقالی بار کن . هی هم با خودش میگه سه نه تا 27 تا ... کلی فک کردیم که چی میگه ..
اما پادشاه : همان کیک یزدی خودمان است با این تفاوت که قیمتش گران تر است اسمش باکلاس تر است و رنگش هم به خاطر کاکائوی فراوان قهوه ایست ...

***

بالاتر از چهار راه زرتشت اگر خوب چشم هاتو وا کنی عکس یه پیرمرد فنجون بدست رو میبینی ... نشان همه کافه های سپید و سیاه .

با این تفاوت که غیر از شعبه انقلاب که عکس پیرمرد زرد رنگه بقیه جاها عکس سفید رنگ نشون کافه است .
شعبه ولیعصرش هم در اومده . هفت حوضش هم . از پله ها که بالا بری بعد دیدن چند تا پوستر ( دلمان می خواهد دورترین سادگی را دریابیم ) وارد کافه میشی . نشون آشنای کافه سفید و سیاه نوشته های مردمه که زیر شیشه میزها خودنمایی میکنه . خاطره ها , آرزوها , نقاشی ها , شوخی ها و نفرین ها .... شما هم میتونین دست به کار بشین . ما که میشینم یه جوون میاد میز رو رایت میزنه و تمیز می کنه . منو رو میز هست و شما میتونین انتخابتون رو بکنید . غذای مخصوص این شعبه از کافه استیک چدنی است که 10000 تومان ناقابل است و پولی نیست و چرک کف دست است و خب ما عجیب به چرک های دستمون وابسته ایم و زود دلمان برایشان تنگ میشه . از این رو بستنی سفارش می دهیم و قرار میگذاریم به بچه های خوابگاه چیزی راجع به قیمتها نگیم .
سیگار مریت که به مذاق ما خوش می آید و برای ما به مثابه مارلبرو ست را بیرون می آوریم . از دود و دم کافه انقلاب خبری نیست حالا یا تهویه ها خوبند یا کافه روها امشب رعایت کردند . هر وقت از این دور و بر ها رد میشدین و اتفاقا بارون هم میومد حتما سری به کافه بزنید برین کنار پنجره های کافه که رو به سمت خیابون ولیعصر . سیگارتون رو آتیش کنین و برین تو فکر البته اگه شنا بلدین چون ممکنه غرق شین .
اینترنت هم وایرلسه و رایگانه و مسولش پسورد رو به شما میگه اگه انقدر پررو باشین که ازش بخواین که ما بودیم .قفسه های کافه چند تایی کتاب داره و شما با یه فنجون قهوه ,پیپی گوشه دهان و کتابی بر روی زانو با یک روشنفکر تمام عیار تبدیل میشین .دبیرستان که بودم هر کافه ای یا کافی شاپی که میرفتم اگه بستنی میخوردم حتما این چترشو که واسه تزیین میذارن اونرو بلند میکردم میبردم خونه . اون روز تو کافه هر کار کردم نتونستن چتر بستنیمو بلند کنم ,هی میگفتم مردم می بینن خوبیت نداره نمیدونم چرا تو دبیرستان مردم به بند کفشم بودن کاش الان هم اونجوری بودم .

این هم از عکس میز و پوستر کافه

۱۳۸۹ اردیبهشت ۳, جمعه

مرد سیندرلایی

هنوز اشکم خشک نشده بنویسم اینو . یه فیلم خوب نگاه کردم . مرد سیندرلایی . ران هوارد خوب کارگردانیه ؟ بذارین یه مروری بکنیم ... چند تا اسم فیلم یادتون میاد ؟ کمکتون میکنم ، یک ذهن زیبا ، فراست نیکسون ، رمز داوینچی ، فرشتگان و شیاطین و ... خوب البته خیلی فیلم دیگه تو کارنامه این فیلمساز هست اما همینه کافی ست برای اینکه بگیم بله ران هوارد کارگردان خوبیه . نقش اصلی فیلم رو راسل کرو بازی میکنه . بازیگر فیلمهای خوب دیگه ای که الان پشته سرهم داره یادم میاد . نفوذی ، ذهن زیبا ، گلادیاتور ، سریع و مرده ، ۳:۱۰ به یوما ، گانگستر آمریکایی ، محرمانه لوس آنجلس ، استاد و فرمانده و فیلم اکران نشده رابین هود که خفن منتظر دیدنشم . بازیگر نقش مقابل کرو یه بازیگر دوست داشتنی ( شخصا اینو عرض میکنم ) رنه زلوگر ( Renee Zellweger ) فیلم چیکاگو رو که نگاه میکردم مامانم میگفت این چرا چشاش دیده نمیشه ؟ به نظر من که خیلی با نمک میباشن این خانوم ( cute ) !!! یه فیلم دیگه هم بود که این خانوم توش نقش یه تصویرگر رو بازی میکرد الان اسمش یادم نمیاد .
خب خب ، جیمز ج برادوک ( کرو ) و همسرش می ( زلوگر ) زندگی خوبی دارن ، جیمز با چند تا آسیب دیدگی دوران نزولش شروع میشه همزمان با رکود اقتصادی امریکا . با یه باخت مجوز مسابقه دادنش هم لغو میشه ، کار هم که گیر نمیاد . تنها چیزی که برای جیمز باقی مونده ۳ تا بچش و زن فرشته مانندشه . اما یه روز که میاد خونه میبینه می بچه ها رو فرستاده خونه اقوام چون اونها مدتهاست پول برق و سوخت رو ندادن و بچه ها تو خونه سرما میخوردن . جیمز هیچ کاری از دستش بر نمیاد ... تا شانس یه فرصت دیگه بهش میده . حالا باید برگرده تو رینگ مسابقه .


جیمز قرار حریف تمرینی یک قهرمان دیگه بشه . فقط یه مسابقه بخاطر ۲۵۰ دلار که میتونه خانواده جیمز رو سر پا نگه داره ، جیمز قرار تو این مسابقه باخت بده اما خب همه میدونن که اینطور نمیشه . جیمز حریف قادشر رو میبره و مربیش زندگیش رو به جیمز میده تا اون کار و کنار بذر و به تمرین بپردازه . کاری که می همسر جیمز با اون مخالفه اون شوهرشو صحیح و سالم و تو خونه میخواد نه رو رینگ مسابقه . مربی جیمز یه مسابقه دیگه برای جیمز جور میکنه . و جیمز یکی بعد از دیگری حریف ها رو میبره تا اینکه به غول آخرش میرسه . حریفی که تاحالا ۲ نفر رو رینگ کشته . جیمز واسه مردمش یه قهرمانه . مردمی که دقیقا با مشکلات جیمز دست و پنجره نرم کردن حالا اون رو نماد پیروزی بر مشکلات میدونن . جوری که برای مسابقه فینال قهرمانی جهان وقتی می به کلیسا میره که برای شوهرش دعا کنه با کلیسایی پر از مردم که دارن واسه جیمز دعا می کنن رو به رو میشه . جیمز تو این فیلم پاش نمیلغزه ... یعنی اشتباهی مرتکب نمیشه . ویژگی قهرمان این فیلم همینه اون اشتباه نمیکنه . وضع فلاکت بارش هم تقصیر خودش نبوده چرخ گردون کارشو به اینجا کشوند . اینجوری زیاد هم خوب نیست از قهرمان هایی که بعد از اشتباه کردن ، وامیستن و از زیر صفر شروع میکنن بیشتر خوشم میاد اما شدیدا دیدن این فیلم رو به همه مخصوصا تو بعد از ظهر کسل کننده یه جمعه پیشنهاد میکنم .


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲, پنجشنبه

به نام پیپ

دیشب ۲ ساعت درس خوندم ، ۲۰ تایی تمرین حل کردم . به خودم بعد از این عمل غرور آفرین یه پیپ کشیدن جایزه دادم ! نقاشی یوهانا تمام شده بود ، یکی از بچه ها شدید این نقاشی رو میخواد ، دیشب که کشوندمش تو اتاق نقاشی رو دید گفتم آقا .... فروشیه ! طفلی وا رفت . هی میگفت علی بگو چقد میخوای ؟ منم از وقتی دیدمش یک کرمی رو احساس میکردم تو وجودم ، حالا اون کرمه دشت می لوولید . میگفتم فلانی میدونی هنر قیمت نداره ... :-) ... آخ که چه حالی میداد . از یه طرف بال بال میزد که نقاشی رو ببره از طرف دیگه بنده خدا اس ام اس میزد به خدا عالمه کی . من تو چه حالی بودم ، رو پنجره کثیفمون تو خوابگاه رو به حیاط نشسته بودم ، بچه هایی رو تو حیات میدیدم که راه میرفتن با گوشیهاشون چق چق میکردن . به هفته یه دیگه فکر میکردم . هفته ی دیگه امتحان ها مثل آوار رو سرمون خراب میشن . اما هفته دیگه من میخوام برم یه کافه جدید . چند تا جا رو شناسایی کردم اما نمیدونم با پیپ چه برخوردی دارن؟

آخرین بار که کافه سیاه و سفید بودم پیپ رو براه کردم یارو روش نشود بم بگه خاموش کن ، اما زود رفت لا در رو وا کرد . من خودم رو به اون راه زدم . حالا این کافه ها بالا شهر هم هستن معلوم نیست چی بشه ...

پیپ آماده شده بود ... چند تا پک محکم واسه اینکه آتیشش بره پایین لای توتون ها خفه شه ... حالا میتونیم کاپیتان بلک آبی پررنگ رو با خیال راحت مزه مزه کرد . یهو یادم میاد پیپ فیلتر نداره ، میبینم دود اینقده گرمه ، تو نگو ... ولش کن حالش نیست فیلتر بزاریم ... کم کم سر و صدای خوابگاه میخوابه . دیگه کسی تو حیات نیست ، اما چراغ نصفه اتاق ها روشن . خوشم میاد بچه ها میدونن امشب باید شب زنده داری کرد . این دوستم دیگه از فکر نقاشی اومده بیرون ( مشتری پرید ؟ اگه منم عمرا ) با تمام وجود رفته تو بحر اس ام اس . این اس ام اس چی بود درس شد ؟ آدم دیگه حتی از دست عشقش هم نمیتونه فرار کنه ؟

پیپ داره تو دستم داغ میشه ، بهتره یکم بش استراحت بدم ، میخوام امشب تا جاییکه دیگه از بیخوابی غش کنم بیدار بمونم ، فک کنم بشینم فیلم بیگانه ها در ترن رو ببینم ، نمیدونم حالش هست یا نه ؟ چراغ اتاقمون خاموش شد !!! چی شده نباید این موقع چراغ خاموش بشه ؟ تازه سر شب لوتی هاست ، یکی از بچه ها فردا امتحان داره .. حالا بیا و درستش کن ، از هدفون بدم میاد امشب فیلم تعطیله تف به این شانس . شارژ گوشیش از هر ۲ لحاظ تموم شد ، خوبه بوفه خوابگاه تا ۱.۳۰ اینا ها بازه وگرنه ساعت ۱.۰۵ تو این محله سگ راه نمیره ... وقتی دوباره سرو کلاش پیدا شد میگم فلانی دعا به جونه این بوفه بکن که اگه نبود یارو خوابش نمیبرد بعد گودی زیره چشاش تقصیره تو بود ( عجب چیزا میگم من ) دوباره پیپ رو میزارم گوشه لبم ، کبریت رو میگیرم روش ... بنده خدا دیگه کلافه شده میگه علی آخرش چند ؟ یه جوری نگاش کردم ( عاقل اندر سفیه ) که انقدر مچل نباشه . رفت اتاقشون ، حالا من تنها گوشه پنجره نشستم ، پیپ میکشم خیلی مونده تموم شه ... هیتر رو میزنم به برق کتری رو میزارم روش ، کل این بساط رو میکشم رو میز طرف خودم . لنگامو از دو طرف پنجره آویزون میکنم تکیه میدم به قاب پنجره . اول به یاد قهوه میفتم ، یادش بخیر خونه که بودم داداشم قهوه درس میکرد غلیظ ، خودشو بابام میخوردن ، جفتشون قاطی شیر میکردن . من اما چای میخوردم . حالا اینجا هوس قهوه کردم اما تو خوابگاه و قهوه ! خدا نکرده مگه ما بچه سوسولیم ؟ اینجا باید چای کیسه ای بندازی بالا وگرنه همه یه جوری نگات میکنن . همین خودم به اونایی که چای ساز دارن یه جوری نگاه میکنم ، یه عده هم به ما که هیتر داریم یه جوری نگاه میکنن .

پیپ دوباره جون گرفته ... یاد وبلاگ نویسی که میفتم ، بی اختیار یاد یک پزشک هم میفتم . ( چیکار کنم دست خودم نیست ) این دفعه اما بی مناسبت یاده کتاب خاطرات یک جراح آلمانی افتادم . ۲ ترم پیش یکی از دوستم بم داد بخونمش ، آخه خاطرات یه جراح تو جنگ جهانی چه خوندنی داره ؟ یادم میاد یه همون موقع هم که بم توصیه شد گرفتمش اما انداختمش رو تل باقی کتاب ها . چند شب بدش که خوابم نمیبرد از اتاق اومدم بیرون ( اون موقع ها ۸ نفر بودیم ) تو هال سویت هم نمیشد چراغ روشن کرد . ناچار رفتم نماز خونه ... کتاب رو باز کردم ۴،۵ صفحه که خوندم عاشقش شدم تا آخره کتاب یه نفس رفتم . اون موقع وقتی رفتم ولایت به مامانم راجع به کتاب گفتم ، گفتم هیچ وقت فک نمیکردم کتاب خاطرات یه جراح واسه من که حتی کوچکترین آشنایی به علم پزشکی ندارم اینقدر جالب باشه .

امشب که دوباره به این کتاب فکر میکنم میبینم موضوع راجع به جراحی یا نویسنده اون کتاب نیست . موضوع راجع به نوشتن خاطره است . اما همه خاطره ها جذاب نیستن همه نوشتنی نیستن ... یه ویژگی باید به نظرم داشته باشن - مبارزه - ما آدمهای مبارزی هستیم . شب و روز واسه خیلی چیز ها مبارزه میکنیم . چه مبارزه برای به دست آوردن دل فلان دختر چه مبارزه با مردم سر سوار شدن مترو تو ایستگاه امام خمینی ! اگر خاطره ای شامل یه مبارزه باشه خوندنیه . از اینکه مبارزه یه نفر دیگه رو ببینم احساس لذت میکنم ( این همه مسابقات ورزشی که هر روز میبینیم ) مبارزه بخش مهمی از زندگیمون شده . کتاب خاطرات جراح آلمانی پر از مبارزه است . مبارزه برای نجات دادن جون فلان بیمار جنگی که آلمانی ! هم هست ( یعنی طرف نادرست ماجرا ست ) .

حالا که فک میکنم میبینم همه ادبیات یه جوری به مبارزه مربوطن . گاهی مبارزه مربوط به مبارزه آدم با خودشه ، گاهی با دیگران ، گاهی با جامعه ، گاهی برای فهمیدن حقیقت ... فک کنم زندگیمون با مبارزه کردن خلاصه میشه .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

یوهانا


مظنونین همیشگی

اخیرا سایت یاهو لیستی رو منتشر کرده از صد فیلمی که قبل از مرگ باید دید . لیست های مشابه این قبلا هم توسط خیلی از موسسات منتشر شدن انیستیتو فیلم آمریکا شاید یکی از صاحبنظر ترین ها در این مورد باشه . اما لیست اخیر یاهو تفاوتی کوچکی با بقیه داره . عنوان این لیست کلاسیک های مدرنه .
-- این قسمت ترجمه نادقیقی از سایت یاهو است --
به عقیده خیلی ها شروع دوران طلایی سینما بین دهه های 30 و 40 میلادی است و هنر فیلمسازی در دهه 60 و اوایل دهه 70 به اوج خودش رسید . اما واقعیت اینه که در همین دو دهه گذشته ( از 1990 به بعد ) فیلمهای خیلی خوبی ساخته شدند . از فیلمهای موفق در گیشه گرفته تا فیلمهای مستقل .

بنابراین سایت یاهو صد فیلم از این کلاسیک های مدرن رو برای شما لیست کرده تا قبل از مردن ببینید . شخصا 60 تا از این فیلم ها رو دیدم . پیشنهاد می کنم شما هم سری به این لیست بزنید . ( در اینجا )
اما آخرین فیلمی که همین دو سه روز پیش دیدم فیلم مظنونین همیشگی ( the usual suspects ) بود . کارگردان فیلم برایان سینگر است که خودش باعث تعجب ! مظنونین همیشگی در کنار بازگشت سوپرمن , مردان ایکس 1 و 2 ... !! اما یه بازیگر بی نقص هم تو این فیلم هست و اون کسی نیست جز کوین اسپیسی . نشد ما فیلمی از این بازیگر ببینیم و از بازیش بدمون بیاد . حتی فیلم معمولییی مثل Shrink با بازی اسپیسی به فیلم خوبی تبدیل میشه . از تعریف از فیلمهای زیبای آمریکایی , هفت و کی پکس که بگذریم به همین مظنونین همیشگی میرسیم که کوین اسپیسی برای بازی تو این فیلم اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد رو دریافت کرده .

-- این قسمت داستان فیلم را تا حدودی لو میدهد --
اول فیلم در واقع آخر فیلم است . فیلم با صحنه مردن شخصی شروع می شود . مردنی بسیار شاعرانه !!
- وقتشه .
- کایسر.
ساعت چنده ؟
- 12.30
و صدای شلیک دو گلوله به گوش میرسه . فیلم در ادامه با دستگیری چند نفر ادامه پیدا میکنه . مظنونین همیشگی . یه کامیون اسلحه در جایی دزدیده شده و پلیس به چند نفر مشکوکه . چند نفری که همه به نوعی هم رو میشناسن . تصویر پایین مظنونین همیشگی هستند .



همگی شاید تو دزدی کامیون دست داشته باشند . اما پلیس نمیتونه هیچی از اونها بیرون بکشه و مظنونین ما آزاد میشن هر چند سرنوشتشون زیاد دست خودشون نیست . خلافکار افسانه ای به نام کایسر سوزه (که تو وجود خارجیش شک هست ) برای اونها برنامه ای چیده تا بتونه انتقامشو از کسی که میخواد اونو لو بده بگیره . یک نقشه ظریف که همه تو این نقشه مهره های اسباب بازی هستند . چه خلافکار ها چه پلیس . کوین اسپیسی نقش خلافکاری رو بازی می کنه که پاش شله و ظاهرا نقشه یکی از کار های گروه رو کشیده و از همه مسایل مهم بی اطلاعه .. اون حتی نمیدونه کایسر سوزه کیه ؟ . کایسر سوزه شطرنجشو با درگیر کردن مظنونین با گروهی مجارستانی که شخصی رو در اختیار که کایسر رو دیده و میتونه علیهش شهادت بده تموم می کنه . اون از طرفی تمام مجارها به علاوه شاهد رو میکشه و از طرفی مظنونین رو به جز یکی . کوین اسپیسی این وقایع رو از پشت تلی از طناب و خرت و پرت های دیگه تماشا میکنه . پلیس از جنازه های موجود یک نفر رو زنده بیرون می کشه و به بیمارستان منتقل می کنه. کوین اسپیسی بازجویی میشه و بازجویی رو جوری پیش می بره که پلیس فکر می کنه کایسر یکی دیگه از مظنونین بوده و کوین شهادت میده که اون مرده . کوین آزاد میشه و لنگان لنگان از اداره پلیس بیرون میاد ... دوربین روی پاهای کوین زوم میکنه پاهایی که میلنگن اما ناگهان خبری از پاهای لنگان کوین نیست ... اون خود کایسر سوزه بود .

فیلم رو کسی برام آورد به زحمت زیر نویسش پیدا شد نشستیم با بچه ها نگاه کردن . 1 ساعت اول فیلم که گذشت دیدیم وقت ناهار . فیلم استپ شد رفتیم خوردن ناهار . ما حتی اتاقامون تو خوابگاه فرق می کنه . فک میکردم حداقل یکی دوتا از بچه ها برنگردن اما همه اومدن . فیلم مارو جوری پیش برد که همه میدونستیم قراره غافلگیر بشیم اما نمی دونستیم چه جوری ؟ آدم بعد دیدن این فیلمها دلش میخواد بره تبهکار بشه !



۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

پیپ نامه

پیپ کشیدن مثل خیلی دیگه از کشیدن ها مضرات بی شماری دارد . اما انصافا خیلی حال می دهد ! حداقل به ما که اینجور است . کشیدن پیپ پرستیژ خاص خود را دارد . زمان ، مکان و حوصله ی خودش را می طلبد و از همه مهمتر آدم باید عشق پیپ باشد .

مواد و وسایل لازم :

۱ - یک عدد پیپ : پیپ رو از جاهای مختلفی میشه تهیه کرد . نمونش همین انقلاب خودمون که همه جور پیپ با همه رقم قیمت توش پیدا میشه . اما یه توصیه بهتون میکنم اونم اینکه قبل از خریدن پیپ یه نگاه به حساب بانکی ، یه نگاه هم به کافه آرتین بندازین . تو وب سایت این کافه میتونین انواع مدل های مختلف پیپ از سازنده های مشهور دنیا از جمله ایتالیا رو ببینید . بهتره که نه یه جورایی واجبه که پیپ خوبی انتخاب کنید تا در اوایل که هنوز تازه کار هستین دچار مشکل نشین و پیپتون ترک بر نداره . پیپانواع مختلفی داره ، صرف نظر از جنس پیپ که تا اونجایی که من میدونم از گره چوب نوع خاصی از درختان تهیه میشه .پیپ شکل های متفاوتی داره ، پیپ هایی خمیده یا صاف ، دسته بلند یا کوتاه ، دسته های بلند باعث میشن که دود پیپ تا رسیدن به دهان شما کمی خنک بشه . در حالی که دسته کوتاه ها این خاصیت رو ندارند و اگر از گرمی دود لذت میبرد باید این نوع پیپ رو در نظر داشته باشد . همچنین پیپ های خمیده رو میتوان با لب و دهان نگاه داشت ، در حالیکه پیپ هایی با دسته هایی صاف را باید با دست نگاه داشت . سایز مخزن پیپ هم فاکتور مهمی که باید به اون توجه داشته باشین .

۲ - لوازم جانبی : همراه با پیپ به یک سری لوازم جانبی هم نیاز پیدا میکنید ، تمیز کننده ها ، بیلچه مخصوص ، فیلتر ها ، اگر مایل باشین پیپ رو به همراه خودتون اینور اونور ببرین به کیف مخصوص پیپ هم احتیاج پیدا میکنین . تمیز کننده ها برای زمانی هستن که پیپ کشیدن شما تمام شده ، میخواین مجراهای پیپ رو از ذرات دود تمیز کنید . بیلچه مخصوص برای فشردن توتون ، ایجاد مخروط داخل توتون و خالی کردن خاکستر توتون بعد از اتمام کار است ، گر چه اگر توانسته باشید به خوبی در پیپ کشیدن مهارت پیدا کنید همه خاکستر توتون با تکان مختصری فرو میریزه .

۳ - توتون : انتخاب توتون خیلی مهمه . مارک های مختلف توتون که در ایران میتونین به راحتی بهش دست پیدا کنین خیلی گسترده نیستن ، اما کافه آرتین باز هم کلکسیون خوبی از انواع توتون رو در اختیارتون میگذاره . انواع مختلفی که میشه در اکثر مغازه ها پیدا کرد ، توتون های کاپیتان بلک ، مک بارن ، بک وود هستند که معمولا حاوی ترکیبات آروماتیک ( معطر ) هستن و عطر خوبی ایجاد می کنند . اما بعد از مدتی پیپ کشیدن بهتره به سمت توتون های سنتی و بدون عطر سوق پیدا کنین ، یا از توتون مک بارن با طعم پیپ ! استفاده کنید ( شخصا ازش راضی هستم ) توتون نباید بیش از حد خشک یا مرطوب باشه ، توتون اگر بیش از حد خشک باشد مثل چوب میسوزد و دود ناشی از آن ناراحت کننده است همچنین اگر بیش از حد مرطوب باشد توتون بسیار داغ میسوزد و شیره ای از آن خارج میشود که پیپ را آلوده میکند . توتون های کاپیتان بلک که در ایران استفاده میشود افزودنیهایی دارد که در هنگام سوختن توتون تولید میشوند . برند مک بارن رو به پیپ کش های آماتور توصیه میکنم چون مزه و طعم خوبی داره و همقیمت توتون های دیگه موجود در بازار و مشکل توتون های کاپیتان بلک رو هم نداره .

۳-۱ : کریستال : اشتباه نکنید ، کریستال مورد نظر ما مواد مخدر نیست ، اگر پیپ شما مرغوب باشد شما میتونید از دانه های کریستال شکلی در توتون خودتون استفاده کنید ، این دانه ها در قسمت انتهای مخزن پیپ قرار میگیرند و باعث خنک شدن دود پیپ ( اگر پیپ دسته کوتاه باشد دود آن گرمتر خواهد بود ) معطر شدن دود و همچنین کمک به جذب هر چه بیشتر ذرات مضر دود میشوند .

۴ - مکان و زمان پیپ کشیدن : حالا زمان روشن کردن پیپ است ، پس بهتر است بروید در یک گوشه دنج به دور از هیاهو و سرو صدا لم بدهید . ترجیحا روی یک کاناپه ! شما حداقل برای بار اول به ۲ ساعت نیاز خواهید داشت ، پس بهتر است که در زمانی این کار رو انجام بدید که کسی مزاحم شما نشه . نیمه های شب یکی از بهترین زمانها برای اینکار است . در ضمن بهتر است نور محلی که میخواهید پیپ بکشید خیلی کم باشد ، نور آباژور یکی از بهترین نور ها برای پیپ کشیدن است .

۵ - پر کردن پیپ : میتوانید پیپ را برداشته و آن را داخل کیسه توتون کنید سپس توتون رو با انگشت شصت فشرده کنید ، سپس دوباره اینکار را انجام دهید و آنقدر این عمل رو تکرار کنین تا توتون داخل پیپ حالت فنری پیدا کنه و با کف انگشت شصت بیشتر از اون فشرده نشه . روش دیگر پر کردن پیپ مثل آدم است ! یعنی اینکه توتون رو ذره ذره با ۲ انگشت داخل پیپ کنید و اونرو با انگشتان یا با بیلچه فشرده کنید . دقت کنید اگر توتون زیادی شل باشد توتون به زودی می سوزد و خاکستر می شود و اگر زیادی فشرده باشد پیپ خفه می شود . بعد از چند بار میزان فشردگی توتون دستتان می آید . برای اینکه راحت تر آتش بتواند به قسمت های میانی پیپ نفوذ کند مخروطی وارونه توسط بیلچه مخصوص در توتون ایجاد کنید سپس پیپ رو به آهستگی بلرزانید تا این مخروط ظاهرا محو شود . پیپ شما آماده روشن کردن است .

۶ - روشن کردن پیپ : بهترین وسیله برای روشن کردن پیپ همانا کبریت است . البته فندک هایی مخصوص وجود دارد که منحصرا به دارد پیپ کشیدن می خورد . اما کبریت راحت ترین وسیله برای اینکار است . کبریت را نزدیک سطح توتون بگیرید و چند پک محکم به پیپ بزنید تا آتش به درون توتون برود . اینکار را آنقدر انجام دهید که سطح توتون و قسمتی از مخروطی که درست کردید آتش بگیرد .

۷ - پیپ کشیدن : پیپ را گوشه لب خود بگذارید اگر نمیتوانید آن را با لب خود نگاه دارید می توانید از دندان های خود استفاده کنید و قسمت انتهایی آن را آهسته با دندان بگیرید . اگر به شدت کام بگیرید پیپ با شدت میسوزد و حرارت آن بالا میرود که باعث می شود دود طعم تندی بگیرد . همچنین پیپ شما زود گرم میشود که عمر آن را کم میکند و به ترک برداشتن پیپ کمک . اگر هم مدتی کام نگیرید و یا بیش از حد آهسته کام بگیرید پیپ به زودی خفه و خاموش میشود . کام گرفتن به صورتی مناسب است که با فاصله های مرتب و درست باشد و هنگامی کام بگیرید که حس میکنید اگر کام نگیرید پیپ خاموش میشود. هرگز دود پیپ را به ریه خود ندهید ، دود پیپ بسیار سنگینتر از سیگار است و نه تنها ریه شما را میسوزند ( حتا اگر سیگاری باشید ) بلکه به شدت مضر است . غلظت نیکوتین در توتون پیپ به حدی است ک به راحتی از مخاط دهان و بزاق جذب میشود . در هنگام کام گرفتن لبهای خود را خود را جمع نکنید اینکار ظاهر خوبی ندارد و به همه نشان میدهد شما یک سیگاری هستین نه پیپ کش گذاشتن پیپ در گوشه دهان از این کار جلوگیری میکند ضمن اینکه به شما اجازه میدهد هنگام پیپ کشیدن به راحتی صحبت کنید . دود پیپ را کمی در دهان خود به چرخانید و بعد آنرا مودبانه به بیرون دهید . دود پیپ را مثل سیگار به بیرون فوت نکنید .

سعی کنید در هنگام وزیدن باد برای جلوگیری از آتش گرفتن بی اندازه ی توتون شصت خود را به حفره پیپ نزدیک کنید ، در فلزی تعبیه شده در بعضی از پیپ ها به این منظور است . توجه داشته باشین نوع توتونی که مصرف میکنین بسیار مهمه ، بنابرین در آغاز پیپ کشیدن ماجراجو باشد ، توتون های مختلف را امتحان کنید و اونچه رو که باطبع شما سازگاری داره پیدا کنین .

۸ - تمیز کردن پیپ : هنگامی که تمام توتون خود را مصرف کردید مخزن پیپ را خالی کنین و سپس با استفاده از تمیز کننده ها خاکستر موجود را به بهترین شکل پاک کنید ، برای پاک کردن پیپ از بیلچه استفاده نکنید و سطح داخلی پیپ رو نخراشین . اینکار باعث میشه کربنی که از سوختن توتون بر دیواره نشسته کنده بشه که برای پیپ مضره . چون وجود قشری از این دیواره میتونه به اینکه عمر پیپ شما طولانی تر بشه کمک کنه . همچنین اگر از فیلتر برای پیپتون استفاده میکنین بهتره اون رو هراز چند گاهی عوض کنین . این یه مورد رو خودتون با نگاه کردن به فیلتر میتونین به آسونی بفهمین . اگر از فیلتر های ۲ سر بیگ بن استفاده میکنین خیلی راحت میتونین فیلتر رو سرو ته کنین .

چند نکته که اگر بدونین ممکنه به شما در پیپ کشیدن کمک کنه . اینها رو مستقیما از تجربه خودم میگم . بهتره از پیپ مثل سیگار استفاده نکنین . یعنی وقتی اعصابتون خورده یا درگیری ذهنی دارد به سراغ پیپ نرید . همیشه با آرامش خاطر و در منتهای رلکس بودن این کارو انجام بدین تا لژزات بیشتری ببرین . سعی کنین باد از پیپ کشیدن قهوه یا شکلات میل کنین تا از خلسه ای که درون فرو رفتن بیرون بیاین و آخرش اینه که در هنگام پیپ کشیدن عجول نباشد و زود به زود کام نگیرد هیچ اشکالی نداره اگر پیپ مدتی خاموش باشه ، حتا این مدت میتونه به یه ربع ساعت برسه و میتونین همچنان پیپو گوشه لبتون داشته باشین ، بعد در فرصت مناسب با یه کبریت میتونین پیپ رو دوباره روشن کنید.

عکسی که در زیر میبینید مربوط به پیپ من و ادوات آن است . میتونید پیپ ، کیف ، فیلتر، بیلچه مخصوص و تمیز کننده ها رو به راحتی تشخیص بدین . پیپتون چاق!!!!

منابع : کافی شاپ آرتین ، پیپ باز



۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

جسته گریخته راجع به انیشتین

امروز مصادف با سالگرد فوت انیشتین نابغه ی فیزیک بود . انیشتین رو چقدر میشناسیم ؟ شاید هیچی . اسم انیشتین حتما به گوش همه ما آشناست . اما چقدر با اندیشه های این فیزیکدان که تصور ما از دنیا را تغییر داد آشنا هستیم ؟ احتمالا بازم هیچی . اولین مطلب مفیدی که درباره انیشتین خوندم از کتابی بود به عنوان << کتاب هایی که دنیا را تکان دادند >> نوشته ی رابرت . بی . داونز . نویسنده کتاب رو دو بخش کرده بود . بخشی مربوط به علوم ‎اجتماعی و بخشی هم مربوط به علوم طبیعی . کتاب هایی که انتخاب شده بود البته با سلیقه نویسنده بود . تو بخش اجتماعی کتاب هایی از توماس پین ، آدولف هیتلر ، هریت بیچر استو و ... . اما تو بخش علوم طبیعی کتاب اصول نیوتون ، گردش خون هاروی ، اصل انواع داروین ، خواب گذاری فروید و جزوه نسبیت عام انیشتین رو گنجانده بود . کتاب سعی نکرده بود نظریات انیشتین رو توضیح بده .بدون داشتن اطلاعات کافی از فیزیک و ریاضی نمیشه این نظریات رو توضیح داد . اما نتایج بعضی از این نظریات رو نوشته بود : اگر یه متر رو با سرعتی نزدیک به صورت نور پرتاب کنیم طولش نصف میشه ! ذره به انرژی و انرژی به ذره قابل تبدیله ! فضا - زمان به شکل استوانه است ! زمان برای کسی که با سرعت بیشتری حرکت میکند کند تر میگذرد ! یک پرتو نور روزی به منبع تشعش باز میگردد ! و نمونه هایی دیگه ... . راجع به زندگی انیشتین مطمئنا مطالب زیادی گفته شده و با یه جستجو ساده میشه به زندگینامه این دانشمند دست پیدا کرد . مطالب جالب زیادی میشه راجع به انیشتین پیدا کرد مثلا یه بار انیشتین به خونش زنگ میزنه و از همسرش میپرسه : من کجام ؟ و کجا باید باشم ؟ انیشتین اعتقاد داشته که چیزی که به راحتی میتونی تو کتاب ها پیدا کنی ارزش حفظ کردن نداره ( منبع : زیرنویس عکسهایی که سایت life امروز به مناسبت سالگرد فوت انیشتین منتشر کرده ) .
در سال ۲۰۰۷ فیلمی راجع به انیشتین ساخته شد که چند نکته از زندگی این دانشمند رو که معمولا شناخته شده نیستن در بر داشت . نام فیلم انیشتین و ادینگتون بود . ۱ - انیشتین زمانی با همسر اولش همرشته و همکلاس بودن قرار بر این بوده که با هم بر روی دانش فیزیک تحقیق کنن اما انیشتین تنها کار میکرده و این موضوع همسرش رو آزار میداده . ۲ - انیشتین با دعوت ماکس پلانک زوریخ رو ترک میکنه و به آلمان میره ، قصد پلانک از این دعوت استفاده از انیشتین بر ضد انگلیسی ها به عنوان کسی که میتونه ثابت کنه نیوتون در اشتباه بوده . ۳ - ماکس پلانک و همکارانش در دانشگاه مونیخ همه از حامیان نازی ها و شخص هیتلر بودند ، پلانک حتی پسرش رو در جنگ از دست میده . ۴- دامنه جنگ حتی به کمبریج و دانشگاه مونیخ میرسه و دانشمندان نامه هایی رو علیه هم امضاء میکنند. البته انیشتین و ادینگتون از امضاء این نامه ها خودداری میکنند . ۵ - انگیزه استخدام ادینگتون در کمبریج این بوده که بر روی دستنوشته های انیشتین تحقیق کنه و ببینه آیا خطری جهان نیوتونی رو تهدید میکنه یا نه ! ۶ - ادینگتون محاسبات انیشتین رو بررسی میکنه و بخاطر اشتباه کوچکی که در نظریه نیوتون در محاسبه مدار سیاره عطارد وجود داره از اون طی یک نامه میخواد که نظریش رو راجع به عطارد بررسی کنه . ۷ - این دو دانشمند حتی برای نامه نگاری هم با مشکل مواجه بودند . ۸ - درخواست ادینگتون انیشتین رو به هیجان میاره و انیشتین موافق میشه نظریه نسبیت عام رو ارائه کنه . ۹ - و بلاخره آزمایش معروف ادینگتون که صحت نظریه انیشتین رو ثابت میکنه . ( پرتو نور خورشید در اثر جرمش خم میشه و این نتیجه از مشاهده اختلاف مکان ۲ ستاره در هنگام شب و هنگام کسوف بدست اومده ) . ۱۰ - انیشتین در هنگام اقامت در آلمان عاشق دختر عمو خودش میشه که بعد ها با اون ازدواج میکنه .
احتمالا اسم استیفن هاوکینگ رو شنیدید ؟ ( اگر نه باید بدونید یکی از عجیب ترین مردان زنده کره زمین رو نمیشناسن ) هاوکینگ در ۲ کتاب خودش - تاریخچه زمان و جهان در پوست گردو - سعی میکنه خیلی ساده نوین ترین نظریات فیزیک رو توضیح بده ، تو این ۲ کتاب اثری از فرمول های پیچیده ریاضی نیست و با صرف وقت میشه سر از خیلی از عجیب ترین شاخه های علم در آورد . اگر تو یه فیلم یا سریال با اصطلاحات سفر در زمان ، دنیاهای موازی ، شانس حضور همزمان در دو مکان و .... مواجه میشین این کتاب میتونه تئوری های علمی اون ها رو برای شما بررسی کنه . تو این کتاب درک نسبتا خوبی از فضا زمان انیشتینی پیدا میشه کرد و میشه بیشتر از بینش اینجور آدمها تعجب کرد ! . این کتاب شما رو با دانشمندانی و نظریاتی آشنا میکنه که تو عمرتون نشنیدین و بدون تعقیب علم فیزیک نخواهید شنید .
انیشتین یه فیزیکدان بوده در این شکی نیست اما میشه اون رو فیلسوف هم نامید ؟ کتاب << جهانی که من میبینم >> نوشته ی انیشتین به نوعی جهان فلسفی انیشتین رو نشون میده - این کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده و من نتونستم اون رو بخونم - اما تو کتاب <<دنیای سوفی>> نوشته یوستین گردر انیشتین ، نیوتون ، داروین و فروید به عنوان فیسوفان مورد بررسی قرار گرفتن .
امروز نقل قول جالب دیگه از انیشتین در سایت مجله life دیدم که به صورت نادقیق همچین چیزی بود . انیشتین معتقد نبود که ی نابغه است اون فقط به کنجکاوی مقدس خودش پاسخ میداده . در ضمن مجله life عکس های منتشر نشده یی رو از روز مرگ انیشتین به نمایش گذشته . عکسهایی از دفتر کار انیشتین در پرینستون به صورتی که روز قبل انیشتین اونجا رو ترک کرده . عکسهایی از مراسم سوزاندن جسد انیشتین و عکاس عکسی از دکتری داره که بدون اجازه مغز انیشتین رو در آورده و اون رو تا سالها مخفی در شیشه های الکل نگاه میداشته به امید روزی که عصب شناس ها بتوان راز نبوغ انیشتین رو دریابند .

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

کافه پیاده رو

امین سرشو از پنجره اتاق میاره تو میگه علی من دارم میرم . تو کی حرکت میکنی ؟ من میگم یه ساعت دیگه . اینها همش تو ساعت ۴ باد از ظهر اتفاق میفته .
ساعت۴.۳۰ که میشه امیر میگه کی با من میاد بریم جمهوری ؟ ( میخواد بده لنز دوربین تازش رو تعمیر کنن ) کسی از جاش تکون نمیخوره ! امیر میگه هر کی با من میاد یه پیتزا مهمون من . یهو من و وحید و امید از رو تختامون میپریم شنگول آماده رفتن . آخرش وحید میره . امید که قرار داره . منم میخوام برم ۴ راه ولیعصر . اونا راه میفتن .
ساعت ۵ میشه . من لباس میپوشم آماده رفتن میشم . پاکت سیگارمو نگاه میکنم میبینم ۴ نخ مارلبورو بیشتر ندارم . جیبمو نگاه میکنم میبینم به به پر از خالی . از خوابگاه در میام میرم سر بزنم به عمو سید یه بسته بهمن کوچیک بگیرم . عجیبه بستست . میرم یه سوپری دیگه تو راه تصمیم میگیرم پال مال بگیرم . هنوز از مغازه در نیومدم بابای یکی از بچه هارو میبینم . پاکت سیگار دستم بود زود قایمش کردم . باباش اینجا چیکار میکنه ؟ رفتم سوار BRT شدم . انقلاب که رسیدم زنگ میزنم امین . یه دختری جواب میده !! میگه امین wc تشریف داره !! 1o دقیقه بعد امین زنگ میزنه میگه علی من کارم طول میکشه تو برو کارتو بکن . جوونن دیگه بذار عشق کنن . ما هم میکنیم !!!
رفتم ولیعصر یه مقوا طرح چرم و یه کاغذ A3 پاستل خریدم رو هم شده ۱۳۰۰ تومان !!!! بری بکی بگی قیمتو . از اونجا که فهمیدم کار اونا طول میکشه یه رفت و برگشت انقلاب تا ۴ راه ولیعصر رو رفتم . گوشیم زنگ خورد علی بیا کافه پیاده رو . ما هم رفتیم به خیاله اینکه رفیقمون تنهاست ولی نبود . نتیجه اینکه من کاغذ ها رو دادم دستش فرستادمش تو کافه بره سراغش . خودمم بیرون کافه نشستم لب جوب سیگار کشیدم . یه اس ام اس هم دادم به ... . ربع ساعت بعد اونا از کافه رفتن بیرون من رفتم تو . نشستم تا دوستام برسن . مارلبورو کشیدم . روبروم یه عده بودن مریت میکشیدن . امین با ابی ( این بشر تو ۲۰ سالگی ابله مرغون گرفته !! ) اومدن . اولین کاری که کردیم این بود . ما یحتاج سیگار رو بررسی کردیم . ۳ نخ مارلبورو smoking . نصفه پاکت پال مال . نصفه پاکت مارلبورو عربی . ۴ نخ بهمن ... حالا تا اون ۲ نفر دیگه برسن ما سیگار داشتیم . گفتیم منو رو بیاره ... بیف استراگانف ۸۵۰۰ تومان ! به جهنم بذار تا آخر عمر این یه مورد نخوریم . ۲ تا آب انار ، یه آب هلو ، یه کیک شکلاتی . هنوز درس حسابی شروع نکرده بودیم ، امیر و بهروز اومدن . امیر یه ۱۵ تومان واسه تعمیر لنز تو پاچش شده بود ، یه نمیدونم لو نداد چقد واسه کیف دوربین ، یه پیتزا هم که قول داده بود هر چند اونو چونه زده بود شده بود ساندویچ . بهروز هم از لباس نخریدن !! میومد . ۵ دقیقه بعد یه بنده خدایی که از جایی که ما نشسته بودیم دیده نمیشد شروع کرد به دف زدن . خوب میزد اما محیط کافه بسته بود، جاش نبود . خود کافه محیطش اینجوری بود : سرامیک کف سیاه . دیوار از نصفه به بالا طرح باستانی . میز ها گرد یه چیزی تو مایه میز عسلی ، صندلی ها واسه لم دادن راحت نبودن ! پیشخوان کافه قشنگ بود ، ویتر ها هم همه با قیافه های عجیب ، یکیشون منو یاد مکزیکی های فیلم وسترن مینداخت فقط کلاش مکزیکی نبود . آدمای کافه همه دانشجو ، پاتوق بچه های دانشگاه تهران . حرف زدیم و زدیم تا اینکه تصمیم گرفتیم بیایم بیرون . ناگفته نمونه امیر و بهروز رو گشنه نذاشتیم . از انقلاب سوار BRT شدیم . تو راه خوابگاه سوسیس و نوشابه لیمویی و زرد خریدیم . رسیدیم در دکون مش اصغر - ساندویچی محل - هماهنگ کردیم باهاش واسه نون . بچه ها با دوچرخه عاریه رفتن دنبال نون باگت . من و بهروز هم رفتیم سره سوسیس بندری درس کردن .