۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

سیاست محفلی


من دو سه روزی به اینترنت دسترسی نداشته ام و اطلاعاتم از ماجرای اشغال شدن سفارت بریتانیا در حد و اندازه تلویزیون بی بی سی فارسی است. با اینحال نوشته ی حاضر را منتشر می کنم در صورتیکه 2 روز از نوشتن آن می گذرد.

*****************


در ماجرای اخیر اشغال سفارت انگلستان می توان انگشت اتهام را مثلا به سوی رهبری دراز کرد. چراکه دانشجوهای بسیجی اقدام به انجام چنین کاری کردند. رسانه های وابسته به رهبری در آتش ماجرا دمیدند. نیروهای مسلح رهبری جلوی بسیجیان را نگرفتند و مجلس شورای اسلامی که سرسپردگی اش به رهبری مشخص شده از این اقدام حمایت ضمنی کرده است. همانجور که سالها پیش، پس از آشکارشدن قتلهای زنجیره ای هر عقل سلیمی می توانست با دودوتا چارتا رهبری را عامل صدور دستور قتلها تلقی کند.

در همان زمان عمادالدین باقی نظر دیگری داشت. او همواره اشاره می کرد که بازرسی پرونده در سطح طولی با مشکل روبروست و از دری نجف آبادی فراتر نمی رود، با این حال او بر خلاف اکبر گنجی تحلیل خود را بر "تاریکخانه" ای از دلایل و در لفافه ای از القاب و اسامی مستعار استوار نکرد. باقی دلیل بروز قتلهای زنجیره ای را وابسته به محفلی در وزارت اطلاعات می دانست که شناسایی مقتولین، محاکمه غیابی، برنامه ریزی و اجرا را خودشان به ثمر رساندند. محفلی که تنها عناصر اطلاعاتی – امنیتی را شامل نمی شد و تئوریسین های آن می خواستند با نمایش عریان خشونت، روشنفکران آن روز را عقب برانند.

تضاد حاکمیت و دولت البته در ایران وجود دارد و در دوره احمدی نژاد به وضوح عیان شده است. خامنه ای به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران هرگز جایگاه خود را به یک رهبر کاریزماتیک کاهش نداده است و آشکارا با ابزارهایی که در اختیار دارد در صحنه سیاست ایران وارد می شود. چه در قشون کشی خیابانی و چه در تعیین سیاست دیپلماتیک. اشغال سفارت انگلستان می تواند حرکتی ماجراجویانه از سوی رهبری باشد اما من دوست دارم جور دیگری فکر کنم.

تضاد حاکمیت و دولت در ایران فقط دولتهای خارجی را در پذیرش مواضع متفاوت دولت و حکومت دچار سردرگمی نمی کند بلکه در خود حاکمیت هم باعث بروز حفره هایی می شود. حاکمیت و دولت در عین اینکه تا حدی به هم تنیده اند (مثلا در دوره احمدی نژاد شاید بیش از دیگر مواقع) با هم در تضاد و تقابل اند. در این بازار جهت گیری نهادها و اشخاص دارای قدرت در صورت همفکری به یکدیگر پیوند می خورند. پیوندی که در ساختار سیاسی تعریف نشده است و معمولا تا هنگامی که عملی از سوی آن سر نزند پنهان می ماند.

اگر قتلهای زنجیره ای را همچون عمادالدین باقی کار محفلی از وزارت اطلاعات بدانیم، محفلی که این اقدام را انجام می دهد از یک لزوم یا حداقل توجیه ایدئولوژیک پیروی می کند. همانطور که احتمالا با برنامه ریزی این عمل انتظار تشویق و قدردانی از سوی حامی ایدئولوژیک خود دارد. در مورد قتلهای زنجیره ای محفل عامل شاید هیچگاه تصور نمی کرد که چنین هزینه سنگینی برای همان انگیزه خود بتراشد.

نحوه اشغال سفارت از واکنش نیروی انتظامی گرفته تا حضور عکاسان فارس در داخل سفارت پشتیبان وجود چنین محفلی است. محفلی که اشغال سفارت انگلستان را برنامه ریزی کرده بود خیلی زود با واکنش سرد دولتمردان و خصوصا رهبر ایران مواجه شد. حدس من درمورد محفلی بودن این اتفاق ازآنجا قوت می گیرد که تعداد کم نیروهای بسیجی وجود دستوری از مراتب بالاتر را رد می کند. لاریجانی اشغال سفارت را نمایش افکار عمومی جامعه دانسته است. نمایشی که در تصویر مضحک بنظر می آید و عجیب بنظر می رسد که چگونه نیروی انتظامی جلوی 250 نفر را نمی تواند بگیرد.

اعتقاد دارم که درصورت خواست رهبری این اقدام می توانست با تعدد و قاطعیت بیشتری صورت بگیرد. فارغ ازین موضوع منافع آن را برای رهبر ایران در مقابل هزینه هایش پایین می بینم و جز در صورتیکه رهبر قائل به ماجراجویی در جهت براه انداختن جنگی تمام و عیار باشد نمی توانم این اقدام را از جانب او تلقی کنم.

۱ نظر:

  1. یه چیزو من درک نمی کنم. اینکه چرا جمهوری اسلامی دلش جنگ می خواد؟ چوب تو لونه ی زنبور می کنن و من نمی دونم چرا. نمی دونم چرا دلشون جنگ می خواد، با سر گرفتن جنگ چی نصیب اینها میشه؟

    پاسخحذف