۱۳۹۰ دی ۲, جمعه

به جرم مادر بودن


-از کجا شروع کنم؟ تا قصه شکوهمند عشق را بگویم. داستان شیرن عشقی که از دریا قدیمی تر است-

جرم، مادر بودن است. جرم، عاشق بودن است. فرزند را نفروختن است. پروین مخترع را شاید کسی نشناسد. مادر کوهیار گودرزی را اما همه می شناسند. مادری که فرزندش را در روزهای سخت زندان تنها نگذاشت. مادری که هنگام دریافت جایزه آزادی مطبوعات فرزندش، مادران دیگر را از یاد نبرد. مادری که دوری فرزندش را تاب نیاورد و برآشفت و هرجا که رسید از فرزندش گفت. آنقدر که گفت که کوهیار قهرمان همه مان شد. مادری یک تنه برای فرزندش می دوید. برای پاره تنش. آنقدری که حاکمیت کینه توزانه در کمین نشست. در کمین یک مادر. تا برایش حکم حبس تعزیری ببرد، تا برایش توهین به رهبری بدوزد، تا مادران دیگر را بترساند. غافل از آنکه مادرانی که فرزندشان را ربوده اند، شکنجه کرده اند، کشته اند و یا مورد تجاوز قرار داده اند، دیگر هراسی از زخم زبانشان ندارند. دیگر ترسی از وقاحت ایشان ندارند. برای چه بترسند؟ برای جانشان؟ که کمتر از فرزند دوستش دارند؟


 آنها نمی فهمند که مادر است. نمی فهمند که مادر ترجیح می دهد خودش در زندان باشد تا فرزندش. نمی فهمند وقتی فرزند مادری در زندان است بر او چه می گذرد. نمی فهمند بازی های کثیفشان برای مادران نیست. نمی فهمند که پیامبرشان بهشت را به زیر پای مادران انداخت. نمی فهمند که مادران حریف سیاسی نیستند. که مادران هرچه می کنند از عشق است که می کنند. نمی فهمند که عشق مادری نباید جرم باشد، نباید حبس داشته باشد. نمی فهمند ... اگر می فهمیدند که داغ بر دل مادران نمی نشاندند. اگر می فهمیدند که سیاه پوششان نمی کردند. اگر می فهمیدند که ...

آنچه آنها می فهمند را دیگر ایرانیان در تاریک ترین کابوس هایشان نمی بینند. درآنچه می فهمند آنقدر تنها شده اند که بیهوده غضب می ورزند. بیهوده کینه می پرورانند. بیهوده خشمگین می شوند. بیهوده است وگرنه پروین مخترع نوشتن ندامت نامه را رد نمی کرد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر