۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

جنبش ما نمرده، دارد پوست می اندازد

مدتها بود که نوشته ای مبنی بر مرگ جنبش نخوانده بودم. این یادداشت اما مرا به واکنش وا داشت. این نوشته پاسخی به یادداشت مذکور نیست اما پاسخ آن را هم در بر دارد.

1-جنبش سبز یک هدف مشترک نیست، یک امر مشترک است. جنبش سبز حرکتی نیست که منتقدان و مخالفان داخلی و خارجی را با هم متحد کرده باشد. یک ارتش نیست که در برابر قدرت صف آرایی کند. سالهاست که دیگر اعتراضات مدرن به دنبال هضم تمامی گروه ها و طبقه ها تحت یک هدف مشترک و تشکیل ارتشی مردمی نیستند. اصلا نمی توان برای تمامی گروه های اجتماعی یک هدف مشترک تعیین کرد. طبقه های اجتماعی را مبارزه های اجتماعی می سازند و این مبارزه ها هستند که به اهداف معنا می دهند.

می توان مطمئن بود که گروه های حفاظت از محیط زیست، جمعیت های دفاع از کودکان کار و خیابان و چندین گروه، انجمن و سازمان مدنی دیگر همگی سبز هستند. اتحادیه های کارگری سبز هستند. انجمن های صنفی سبز هستند. حتی گروه های مختلف جامعه که هیچگاه نتوانسته اند موجودیت خود را به اثبات برسانند و همیشه از حقوق خود محروم بوده اند مانند اقلیت های مذهبی، گروه های همجنسگرا و ... نیز همگی اعضای جنبش سبز را می سازند. گروه های اصلاح طلب، ملی مذهبی ها، نهضت آزادی ها و سکولارها نیز سبزند.

اما هدف این تفاوت و کثرت به هیچ وجه یکسان نیست. جنبش نیز نمی خواهد به آنها یگانگی ببخشد. اتفاقا ماندگاری یک جنبش نیز به این امر وابسته است. گروه های چریکی به خاطر فعالیت غیر متمرکز همواره برای حکومت ها مشکل درست می کرده اند. یک حرکت اجتماعی با سازمان بندی کلاسیک در این دنیای مدرن محکوم به شکست است. سوزاندن جنبشی که یک رهبر و یک هدف مشخص دارد بسیار آسان است. بدن سیاسی چنین جنبشی سری دارد که فرمان می دهد و اگر این سر قطع شود کل بدن میمیرد. جنبشی که از حالت متمرکز خارج شود و چند مرکزی یا حتی در بهترین حالت شبکه ای باشد بدن سیاسی اش مثل آن ماری می شود که چند سر دارد و با قطع هر سرش سر دیگری در می آورد.

جنبش های اینچنینی فقط یک خیال خام نیستند. نهضت انتفاضه در فلسطین و زاپاتیست های مکزیک همینگونه است که سالیان سال دوام آوردند. حرکت اجتماعی که در سال 99 میلادی در اعتراض به جهانی سازی در سیاتل شکل گرفت نیز به همین گونه بود. چندین NGO ملی و بین المللی در رابطه با مسائل کار، حفاظت از محیط زیست، حمایت از مصرف کننده، جمعیت های دانشجویی و مذهبی و گروه های آنارشیست در آن شرکت داشتند. هیچ کدام تحت یک هدف مشترک فعالیت نمی کردند. نباید هم انتظار داشت که گروه های حفاظت از محیط زیست با انجمن های کار هدف مشترکی داشته باشند. اما همه در یکجا و یک زمان به سیاست های جهانی سازی اعتراض کردند.

مفهوم انبوه خلق به شیوه ای بهتر منظور من را توضیح می دهد. انبوه خلق اجتماع یگانگی هایی ست که همه اهداف خود را دارند و این هدف مشترک نیست که آن ها را گرد هم می آورد بلکه فعالیت مشترک است. شاید "اعتراض به وضع موجود" کلی ترین عنوانی باشد که در جنبش سبز بشود به آن نام فعالیت مشترک را داد. (یا برگزاری انتخابات آزاد یا ...) چنین فعالیت مشترکی یگانگی گروه ها را مخدوش نمی کند و سعی در بخشیدن هدفی مشترک به آنان ندارد. بلکه گروه ها و طبقات مختلف به دنبال هدف خاص خود، در یک امر اجتماعی سهیم می شوند.

2-میوه جنبش سبز یک حکومت سبز نیست. ماهیت جنبش سبز در تضاد با چنین واقعه ایست. جنبش نیز هیچ گاه سخنی از تشکیل حکومت، شکل و ماهیت آن بر زبان نرانده. این به دلیل تفاوت گروه های سبز و اختلافشان در این موضع نیست. جنبش به دنبال چنین کاری نیست و برای انجام چنین کاری تعریف نشده است. اصلی ترین کارکرد جنبش اعتراض، و در عملی ترین شکل ممکن انتخابات آزاد، ثمره آن است که همه چیز از آن شروع و به آن ختم می شود.

انتخابات آزاد مهمترین نشانه دموکراسی است. فرآیندی است که ترس از حاکمیت زور هر شخص و مکتبی را از بین می برد. اصیل ترین عنوانی که جنبش سبز می توانست مد نظر قرار دهد و برای رسیدن به آن تلاش کند همین یک مورد است که گویا درمان همه درد های ماست.

3-جنبش سبز یک مشارکت اجتماعی است نه یک حضور خیابانی. نشان مرگ جنبش سبز در عدم حضور خیابانی نیست که مردم نشان داده اند هرگاه لازم باشد و زمان و برنامه ریزی درست و بهانه سفت و سختی موجود باشد حضور خیابانی هم خواهند داشت. جنبش سبز اما جنبش زندگی کردن است.

حضور خیابانی تنها یکی از ابعاد جنبش سبز و نه تمام آن است. مشارکت اجتماعی که جنبش سبز برای مردم به ارمغان آورد و می آورد، آگاهی بخشی که انجام داد و می دهد و به نظرم مهمترین کارکرد جنبش یعنی ایجاد حلقه ها و شبکه هایی از ارتباط که می توانند مستقل از حاکمیت تشکیل شوند، فعالیتی نه لزوما سیاسی را تعریف و انجام دهند، همه ابعادی از جنبش را تشکیل می دهند.

ایجاد ارتباط بخش مهمی از یک جنبش را تشکیل می دهد. حلقه ها و شبکه ها در یک حرکت اجتماعی جایگزین رهبری می شوند و نیاز به آن را از بین می برند. چنین وضعیتی جنبش را به حضور خیابانی کم نیاز می کند چرا که سبزها جدا از تجمع های خیابانی یکدیگر را می بینند، فعالیت می کنند و از زنده بودن آتشی سبز در دل یکدیگر مطمئن می شوند.

من اطمینان دارم هندوانه خورها، آب پاش ها و شیشه شور ها همگی سبز بودند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر