۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

در انتظار دشمن بزرگ

جنگ یا وضعیت جنگی برای هر کشوری بحران می سازد. سیاستی که به جنگ منجر شود هزینه زاست و بنابراین دولت ها تلاش می کنند تا بدور از منازعات مسلحانه موارد مناقشه را صرفا با سیاست خارجیِ مبتنی بر مذاکره پیش ببرند. اما اگر جنگ و جنگ افروزی وسیله ای برای اقتدارگرایی حاکمیت ها شود چه؟

در آلمان سنت حقوقی جاریست که در وضعیت استثنایی قانون اساسی را به حالت تعلیق در می آورد. در فرانسه و انگلستان نیز روند مشابهی وجود دارد. جنگ یک وضعیت استثنایی است. بروز جنگ در هر کشوری می تواند وضعیت فوق العاده ای را در آن کشور موجب شود و در نتیجه اختیارات بیشتر و غیر معمول تری برای دولت در نظر گرفته می شود. با این حال تقریبا در تمامی قوانین کشورهای دموکراتیک جنگ مهاجمانه غیر قابل پذیرش تلقی می شود، جنگ فقط ابزاری ست که در هنگام دفاع مشروعیت می یابد.

با این حال امروزه مفهوم دفاع جای خود را به مفهوم امنیت داده است. در تضاد با دفاع امنیت یعنی مشارکت فعال در محیط از طریق اقدامات نظامی یا پلیسی و اینگونه دولت ها با بهانه حفظ امنیت اختیارات بیشتری می طلبند، اقتدار بیشتری می خواهند و خشونت خود را ضروری جلوه می دهند. ظهور و گسترش تروریسم در تبدیل سیاست دفاع به امنیت نقش داشته است. تروریسم پدیده ایست که حفظ امنیت را نه در دفاع که در انجام اقدام نظامی و ایراد خشونت می بیند.(مطابق سیاست بهترین دفاع، حمله است) از این رو مبارزه با تروریسم بهترین دست آویز برای دولت هایی دموکراتیک درراستای توجیه اقدامات خشونت آمیزشان است.

تروریسم برای هر حاکمیتی نمی تواند اقتدار بتراشد. شاید آمریکا با هژمونی اش بر دنیا بتواند تروریسم را بهانه ی اعمالش قرار دهد اما کشوری چون ایران نمی تواند از تروریسم در این وسعت استفاده کند. به همین خاطر به ابزاری دیگر دست می یازد. دشمن خارجی تهدیدی بالقوه است که امنیت را بخطر می اندازد. دشمن داشتن می تواند کارکرد تروریسم را تا حدی شبیه سازی کند. دشمن حتی اگر وجود نداشته باشد، می توان تراشیدش و در این شکل اتفاقا بسیار کارآمدتر است.

دشمن تراشی برای دولت توجیه هزینه های زیاد نظامی، عملیات نظامی و اعمال خشونت، جهت دادن به دغدغه عمومی مردم و طبیعی جلوه دادن ناکارآمدی اقتصادی یا اجتماعی ابزار بسیار خوبی است. دشمن تحریم کرده پس اقتصاد ضعیف طبیعی است و تحمیل آن بر مردم در راستای جنگ با دشمن مقدس است. با انرژی هسته ای مخالف است پس دست یابی به آن لازم و برای نجات حیاتی است و هر هزینه ای را توجیه پذیر می کند . نظامیان بخش وسیعی از بودجه مملکت را می بلعند اما مسلم است که نیروی نظامی قوی برای دفاع از امنیت کشور ضروریست، بماند که گاهی هم می شود برای سرکوب از آن استفاده کرد.

جالب ترین کارکرد دشمن خود را در سرکوب ایدئولوژیک نشان می دهد. مخالفت با حکومت به معنای همراهی با دشمن است و جرم تلقی می شود. هر گونه تفکری اگر در تضاد با دشمن باشد مقدس شمرده می شود و اگر مطابق نظراتش باشد خیانت. دشمنی که خود حاکمیت ساخته مرجعی برای قضاوت می شود و چون بر واقعیت استوار نیست، می توان به آن هر زمان که لازم شد شکل مورد نظر را داد تا بتوان بوسیله اش بهانه های جدیدتری درست کرد. در کنار سرکوب ایدئولوژیک، تحمیل ایدئولوژیک نیز از کارکرد های دشمن است. بسیاری از تجربیات مدرن زندگی اجتماعی به این بهانه که در کشور دشمن مطابق با آنها زندگی می شود، ناسازگار با ایدئولوژی ما قلمداد می شود و غیرمجاز شمرده می شود.

فکر می کنم امروزه برای بخش بزرگی از مردم دشمن نامرئی شده است. مردم از آن ترسی ندارند که هیچ برای زندگی در دامن دشمن سر و دست می شکنند. دشمن دیگر توهمی بیش نیست که شکل هر روزه اش در دستان حاکمیت آن را به مترسکی تبدیل کرده که پرندگان مدتهاست به آن بی اعتنا شده اند.

۲ نظر:

  1. سلام
    آیا آنچه گفته‌ای، تضاد منافع که همان مولد دشمنی است را انکار می‌کند؟
    شاید باید این طور پرسید که، آیا ملت یک طرف دعوا با این دشمن کذایی هست یا فقط منافع حاکمیت مورد تهدید است و ملت را صنمی نیست؟

    پاسخحذف
  2. در جواب سؤال اول مسلم است که تضاد منافع که مولد دشمنی ست وجود دارد اما امروزه به نظر می رسد که نوعی همگنی جهانی از نوع دموکراسی منافع دولت – ملت ها رو به صورت مشترک تأمین می کند.
    به نظرم دشمن کذایی ملت را به نوعی جبهه گیری دروغین سوق می دهد، حال آنکه ممکن است دولت برای منافعش چه بسا مراوداتی هم با دشمن داشته باشد (نمونه اش انگلیس).

    پاسخحذف