۱۳۹۱ فروردین ۱۵, سه‌شنبه

سرمایه ی اجتماعی

در جوامعی که از لحاظ اجتماعی به ساختار جامعه ی مدنی رسیده اند، شکل اعتراضات و بیان مخالفت تغییر کرده است. با این وجود در جوامعی که از لحاظ سیاسی به این اندازه توسعه یافته نیستند، شکل اعتراضات همراه با رادیکالیسم بوده و همراه با خشونت به پروسه ی انقلاب یا جنگ داخلی می انجامد که معمولا در آن خواسته ها و مطالبات اولیه فراموش شده اند و هدف به تخریب و اسقاط نظام سیاسی تغییر پیدا می کند. در جوامع مدرن نمایندگان سیاسی وابستگی کاملی به احزاب دارند و رقابت احزاب در دعوای قدرت بر سر سهم بیشتری از "مردم" است. در این شکل از جامعه ی سیاسی، مشارکت اجتماعی به کامل ترین شکل خود می رسد و می تواند از هر طریقی به شرط آن که به شکل جمعی انجام شود به ثمر بنشیند. حضور خیابانی به شکل های تظاهرات، تحصن، اشغال، اخلال در نظم عمومی معابر و ... نافرمانی مدنی به شکل های اعتصاب، کم کاری یا بدکاری، نپرداختن وجوه دولتی، بی توجهی به قوانین حوزه عمومی مانند کثیف کردن عمدی معابر و یا حتی مشارکت انتخاباتی.

پیگیری مطالبات اجتماعی به هر دو شکل متصور است. رادیکالیسم که قطعا به خشونت می انجامد و یا مبارزه ی مدنی خشونت پرهیز، هردو در طول تاریخ تجربه شده اند. سرمایه ی اجتماعی اصطلاحی است که از طرف فعالین سیاسی – اجتماعی به هوادارنشان به عنوان نیروی سیاسی آنان اطلاق می شود. هیتلر حامیانش را به مشارکت اجتماعی رادیکال همراه با خشونت فرا می خواند و در سوی مقابل شورای هماهنگی راه سبز آنها را به شرکت در تظاهرات سکوت می خواند.

استفاده از هر کدام از نحوه های مشارکت اجتماعی به نظر من به دو عامل وابسته است. نحوه ی برخورد حکومت با مشارکت اجتماعی مخالفین و ظرفیت اجتماعی موجود برای تحقق بخشیدن به هرکدام از شکل های مشارکت اجتماعی چه در وجه رادیکال و چه در وجه غیر افراطی آن. انقلاب 57 بخاطر مشارکت اجتماعی رادیکال مردم رخ داد و دقیقا به شکل توضیح داده شده اتفاق افتاد. مشارکت اجتماعی ای که نهایتا منجر به انقلاب شد، ابتدا از مطالبات اولیه ی خود خالی شد و اسقاط نظام را در پیش گرفت که در آن موفق شد اما هیچگاه مطالبات اولیه ی آن به درستی پاسخ داده نشد.

قصدم این نیست که انقلاب سال 57 را اشتباه تاکتیکی مردمی بدانم (این دقیقا کاری است که سلطنت طلب ها انجام می دهند و خودم آنها را به فریبکاری متهم می کنم). مهندس بازرگان جمله ی مشهوری خطاب به شخص شاه دارد. "ما آخرین گروهی هستیم که به زبان قانون با شما سخن می گوییم". مسئولیت انقلاب رادیکال سال 57 تماما بر عهده ی شخص محمد رضا پهلوی است اما توجه به این نکته ضروریست که اگر سر سوزنی عقلانیت در نظام سلطنتی متوجه ارزش گفته ی بازرگان می شد، شاید بدیلی دیگر برای وضعیت ما در امروز وجود می داشت. از میان دو عاملی که برای استفاده از شکل مشارکت اجتماعی نام بردم، برای مبارزه ی غیر رادیکال و خشونت پرهیز، شخص شاه هر دو عامل را به نفع مبارزه ی رادیکال تغییر داده بود.

پیگیری مطالبات اجتماعی می تواند وجوه متفاوتی داشته باشد. در وجه مدنی و بدون خشونت آن، جین شارپ، 4 مکانیزم تغییر نگرش، پذیرش، واداشت و فروپاشی را بر می شمرد (جین شارپ - جامعه ی مدنی، مبارزه ی مدنی – 1386) و روش های کلی اعتراض و مخالفت بدون خشونت را نیز ارائه می کند که شامل اعتراض، برانگیختن (Persuasion)، پرهیز از همکاری و دخالت (Intervention) است. با فرض انتخاب کلی مسیر مبارزه ی بدون خشونت، به کارگیری هر کدام از مکانیزم ها و روش های این مسیر نیز وابسته به دو عامل ذکر شده است.

بنابراین مهمترین نکته در انتخاب نحوه ی کلی و جزئی اعتراض به وضع موجود در ایران در گرو بررسی نحوه بر خورد حکومت با هر شکل از نمایش مخالفت و ظرفیت اجتماعی موجود برای تحقق بخشیدن به آن شکل با شرکت مردم است. پس پیش از تقبیح عملکرد های متفاوت (چه رادیکال و چه با مشی میانه روی) بهتر است به بررسی ابتدایی تری مشغول شویم. از آنجا که قصدم این نیست که نسخه ای درمانی برای وضعیت نمایش مخالفت در حال حاضر بپیچم، در نتیجه از بررسی عامل اول صرف نظر می کنم و فقط به عامل دوم می پردازم.

بعد از انقلاب سال 57 مخالفت با حاکمیتِ در قدرت به شکل های محدودی انجام گرفته است. تظاهرات مخالفت با حجاب اجباری در سال 58 و تظاهرات 30 خرداد 60 در حمایت از بنی صدر گسترده ترین نمونه های تظاهرات خیابانی بوده اند. به غیر از این دو مورد شاخص اعتصاب ها و تجمع های کارگران صنعتی و تجمعات دانشجویی زیادی نیز در 33 سالی که از انقلاب می گذرد، تجربه شده است اما حتی در همان تعدد سال 60 یا سال 58 خود نیز مثمر ثمر نبوده است. حاکمیت تمامی این اعتراضات را سرکوب کرده و اجازه ی خود نمایی به سرمایه ی اجتماعی مخالفین خود نداده است.

در مواجهه با چنین حاکمیتی، 2 خرداد 76 مشارکت مردمی در انتخابات و نتیجه ی آن که به نفع حضور مردم تغییر کرده بود، نشان داد که مردم شکل دیگری از حضور اجتماعی را تجربه می کنند. مشارکت اجتماعی انتخابات 76 که به لطف حضور اصلاح طلبان عملی شده بود نتوانست در دیگر اشکال خود ادامه یابد. پتک استفاده نکردن از سرمایه ی اجتماعی در این 14 سال بر سرِ خاتمی کوبیده شده است اما هرگز کسی از خود پرسیده است که آیا ظرفیتِ استفاده ی خیابانی (که فصل اشتراک تمام انتقادها از این نوع است) از رای دهندگان میلیونی وجود داشت یا خیر؟ و آیا می بایست شخص خود خاتمی – رییس جمهور قانونی مملکت – فراخوانِ تجمع را صادر می کرد؟ اتهام زدن به خاتمی در مورد خیانت به دانشجویان معترض آسان است اما فکر نمی کنم پاسخ این پرسش که تجمع اعتراضی و سرکوب وحشیانه ی آن تا چه حد در میان مردم ظرفیت تشکیل تجمعی گسترده را فراهم کرده بود چندان آسان باشد. سرمایه ی معترض اجتماعی که حتی در طول دوره نخست ریاست جمهوری افزایش نشان داد در هنگام رد طرح لوایح دوقلو کجا بود؟ به هنگام تحسن عمومی همین اصلاح طلبان میانه رو حامیان میلیونی مردمی کجا بودند؟

4 سال بعد از دولت اصلاحات به نظر می رسید که شرایط متفاوت شده است. همان خاتمی که به ندانم کاری با سرمایه ی اجتماعی متهم بود به میدان آمد تا با مهندس موسوی مردم را بار دیگر به مشارکت اجتماعی از نوع انتخاباتی اش فرا بخواند. با اینحال مردم یک گام کوچک پیشتر رفته بودند. با اتکا به فضای باز انتخاباتی ناگهان خیابان ها شلوغ شد. مناظره های پیش از انتخابات نامزده ها تنها یکی از میلیونها مناظره ای بود که به واقع در خیابان های تهران رخ می داد. تجمع هایی که حامیان سبز موسوی پیش از انتخابات به راه می انداختند دست کمی از موارد بعدی آن نداشت. نتایج انتخابات که به کودتایی نرم می مانست همه را در بهت فرو برد. اعتراضات خیابانی پراکنده از صبح روز بعد از انتخابات شروع شد، با این وجود گسترده ترین حضور خیابانی معترضین به دعوت شخص موسوی و به شکل تظاهرات سکوت صورت گرفت و در آن مطالبه ای مشخص پیگیری می شد. "رای من کجاست؟" سرکوب مدنی ترین شکل ممکن اعتراض خیابانی مردم به دست حاکمیت کودتاچی باعث شد که تظاهرات بعدی خارج از کنترل سران جنبش سبز و احتمالا مخالف با ایدئولوژی آنها شکل رادیکال تری بگیرد، سرکوب خشن تری بشود و از حضور کمتر مردم زیان ببیند.

دو سال بعد از انتخابات 88 تجربه های عملی انجام شده نشان داده است که هر روز از حامیان حضور خیابانی کاسته می شود. مردم به خانه های خود بازگشته اند یا از حضورهای مشروط به سکوت (که در نظر من ممکن ترین شکل حضور خیابانی در حال حاضر است) ناامیدند. ارزیابی از ظرفیت سرمایه ی اجتماعی در حال حاضر نزد خیلی ها متفاوت است. حدس من این است که خاتمی ظرفیت شکل گیری هر شکل از مشارکت اجتماعی در مقابله با مشارکت انتخاباتی در وضع موجود را بسیار کمتر می بیند و ازین رو به جای امید بستن به ظرفیت های اعتراضی جنبش سبز برای "تغییر نگرش" یا "پذیرش" یا "واداشت" و یا "فروپاشی"(که کاری است که بیشتر ما هم اکنون در حال انجام آن هستیم) یک ریسک بزرگ در انجام دادن امری کرده است که از نظر خودش بازنگه داشتن روزنه ای برای بازگرداندن امور به موقعیت اصلاح طلبی بود. ریسک بزرگی که هزینه اش مشخص نیست اما به نظر من برای با گذشت زمان کاهش می یابد.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر