۱۳۹۱ فروردین ۲۰, یکشنبه

مبارزه غلیظ و رقیق

دعوای بزرگی بر سر مسائل اخلاقی وجود دارد. دعوای بزرگ با این سوال بوجود می آید، آیا هنجارهای جهان شمول وجود دارند؟ عده ای معتقد به وجود ارزش ها و هنجارهای جهان شمول برای مسائل اخلاقی هستند و عده ای نوعی منطقه گرایی و نسبیت گرایی را قبول دارند. مایکل والزر شخصی است که در این میان روش جالبی برگزیده است.

والزر معتقد به وجود هسته ای اخلاقی است که شامل استانداردهای اولیه اخلاقی مانند حق حیات، حق منصفانه بودن رفتارها و ... را شامل می شود. او این اخلاق هسته ای را با وصف "رقیق" (Thin) مشخص می کند. معنای این عبارت این است که مضامین حداقلی از مفاهیم اخلاقی وجود دارند. در مقابل اخلاق "غلیظ" (Thick) وجود دارد که مفاهیم اخلاقی را در فرهنگ ها و منطقه های مختلف شکل می دهد. فرم رفتارهای اخلاقی می تواند در جوامع مختلف حتی متناقض به نظر رسند حال آنکه از مضامین حداقلی یکسانی نشأت گرفته اند.

نظریه ی مایکل والزر هم از نظریات فیلسوفان چپ که (معمولا) معتقد به وجود اصول اخلاقی جهان شمول مبتنی بر اجماع عقلانی هستند و هم از نظریه های فیلسوفان لیبرالی چون آیزا برلین که معتقد به وجود پلورالیسم (تکثر) ارزشی هستند، متمایز است. والزر معتقد است که اصول حداقلی جهان شمولی وجود دارند که اجماع جهانی روی مسائل اخلاقی تنها می تواند به آنها محدود باشد. دوگانگی هایی که نظریه والزر ایجاد می کند، دردسر ساز است.

جان انسان ها چه در کشورهایی که معتقد به اجرای مجازات اعدام و چه کشورهایی که سالهاست مجازات اعدام را لغو کرده اند، اهمیت یکسانی دارد. این اصل، اخلاقی رقیق است که نوعی تفاهم حداقلی ایجاد می کند. با این وجود اخلاق غلیظ در کشوری موجب کشتن انسانی برای محافظت از جان انسانی دیگر می شود و در جایی دیگر گرفتن جان انسان ها به هر شکل نادرست پنداشته می شود. با این حال هدف من از مطرح کردن این نظریه، موضع گرفتن بر سر مسائل فلسفی اخلاق نیست. من با استفاده از این نظریه می خواهم نوعی ایده ی مبارزه را شرح بدهم.

**************

اوایل انقلاب، گمانم اوایل سال 58، عده ای بحق بخاطر آزادی حجاب به خیابان ریختند. وعده ای که سوی شخصیت های طراز اول انقلاب به مردم داده شده بود و خیلی زود زیر پا گذاشته شد. سرعت اتفاقات نشان می دهد که چگونه اخلاق رقیق میانه روها حذف شد و نوعی اخلاق غلیظِ سرکوب را به منش تبدیل کرد.

حجابی که به صورت اجباری به زنان ایرانی تحمیل شد، عمدتا از نوع پوشش چادر بود. نگاهی کلی به وضعیت حجاب مردم ایران به نظر شخص من نشان از حفظ آرزوی آزادی حجاب در میان مردم دارد. مبارزه ای که زنان در راه هدف شان انتخاب کردند را من مبارزه ی رقیق می نامم. عقب بردن سانت به سانت روسری ها تا جایی که حتی گفتمان تقلبی احمدی نژاد هم آن را تایید کند، آینده ی روشنی برای مبارزه زنان در نظر من رقم می زند. من پیش بینی می کنم که تا چند سال دیگر زنان با همین روند قطعا خود به خود به آزادی حجاب دست خواهند یافت. طرحی ابتکاری که چند وقت پیش از زنان می خواست تا پنجشنبه ها، ساعت 5 به مدت 5 ثانیه بی حجابی را در هر جایی تجربه کنند، برای من نمونه ی مبارزه ی رقیق است. در مقابل راهپیمایی زنان بی حجاب در سال 58، نه تنها دستاوردی نداشت بلکه فردایش همان بانوان را با چادر روانه ی کار و زندگی روزانه کرد (ضمن اینکه حق آنان در برگزاری راهپیمایی و همچنین نوع پوشش شان مورد تایید و احترام من است). این شاید نمونه ای از مبارزه ی غلیظ باشد.

مبارزه ی رقیق و غلیظ اصطلاحی است که من برایش با رادیکالیسم، میانه روی و مبارزه (جنگ) نرم تمایز قائلم. رادیکالیسم هدف، مطالبه و کنشش را به صورت رادیکال یا افراطی تعیین می کند در حالیکه بدحجابی به مثابه ی مبارزه ی رقیق به وضوح شامل کنش رادیکال نمی شود. میانه روی نه تنها هدفی رادیکال در پی ندارد، بلکه مطالبه و کنشش را نیز مبتنی بر منش میانه روی تعریف می کند درحالیکه مقابل بدحجابی در نهایت می خواهد به آزادی حجاب منجر شود و این هدف و مطالبه ای رادیکال است. مبارزه نرم، مبارزه ای فرهنگی (یا فکری) است که در مورد مثالی که اشاره کردم تا حدودی مصداق دارد. افزایش جمعیت زنان بی اعتقاد به حجاب نشانه ی این نوع مبارزه است اما بدحجابی که من نامش را مبارزه ی رقیق گذاشته ام، از جنگ نرم ناشی نمی شود.

همانطور که اخلاق رقیق تعریف شده از سوی مایکل والزر، در واقع همان استانداردهای اولیه اخلاقی هستند که (عموما) مورد توافق همگان در منطق و بیان قرار می گیرد، مبارزه نرم نیز بر "چیزی" شبیه به همین استانداردها استوار است. بدحجابی به عنوان کنشی مبارزاتی استاندارد اولیه ی حجاب را پذیرفته و تایید کرده است. درست است که از منظر حجاب تعریف شده در شریعت مرسوم، سالیان پس از انقلاب وضعیت آن را بد و بدتر کرده است اما رقیق بودن این تغییرات نتوانسته واکنش شدت بر انگیز سرکوب اجتماعی را برانگیزد. در صورتی که حتی مدنی ترین شکل ممکن اعتراض خیابانی برای آزادی حجاب معلوم نیست که از حاکمیت چه واکنش خشنی در پی داشته باشد. شاید این مبارزه برای مطالبه ی لغو حجاب اجباری هنوز پس از 30 سال به هدف خود نرسیده باشد، اما قطعا گام به گام و بدون هزینه ی انسانی به آن نزدیک شده است.

بر اساس همین ایده، اصلاح طلبی، به عنوان راهی برای مبارزه رقیق از نظر من است. اصلاح طلبی برای من محقق شدن آروزهای میانه روانه ی اصلاح طلبان نیست. نزدیک شدن کم هزنیه من به خواسته های رادیکال خودم است. براین اساس "قانون اساسی" برای من حداقلی است که می توانم در منطق و بیان روی آن با حاکمیت توافق کنم و با استفاده از ظرفیت های فراموش شده ی آن به خواسته های خودم که در منطق این حاکمیت رادیکال تلقی می شوند، نزدیک شوم. "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" شعاری که بوسیله میرحسین بر سر زبانها افتاد، با منطقی ناکوک به غلط به همراهی با حاکمیت تعبیر شد و نتیجه اش مبارزه ی غلیظی بود که شاید در هدف چندان رادیکال نبود، اما در کنش به رادیکالیسمی رسیده بود که طبیعتا واکنش وحشیانه سرکوب را برانگیخت.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر