۱۳۹۱ فروردین ۱۶, چهارشنبه

من در آرزوی جامعه مدنی - خاتمی در مواجهه با جامعه سیاسی


اصالت امر جزئی به تعبیرِ ساده ی من نمودار اهمیت هدف اجتماعی است. هدفی مانند آزادی پوشش که حول آنها مطالبه ای اجتماعی، مثلا در این مورد لغو حجاب اجباری، میان گروهی از مردم جامعه شکل می گیرد. تمایزی ظریف میان هدف و مطالبه وجود دارد. لغو حجاب اجباری لزوما به معنای محقق شدن هدف آزادی پوشش نیست. هدفِ آزادی پوشش می تواند معنایی گسترده تر از لغو حجاب اجباری اختیار کند و برای یک شهروند ساکن غرب شاید به مطالبه ای مانند درخواست مجوز لخت بودن در مکان های عمومی منجر شود.

در یک جامعه ی مدنی، امر جزئی پیگیری مطالبه ای مانند لغو حجاب اجباری توسط گروهی از مردم جامعه که خواهان محقق شدن این اتفاق هستند، به طرق مختلف دنبال می شود. گروهی که فقط و فقط به خاطر این مطالبه گرد هم (به هر شکلی) جمع شده اند. پیگیری مطالبه ی مذکور به تمامی مخالفین قدرتِ/حزبِ/دولتِ حاکم تعمیم نمی یابد و از همین رو یک امر سیاسی نیست، بلکه یک امر جزئی است. پاسخ نامناسب حاکمیت به مطالبه ی اجتماعی منجر به قطب بندی سیاسی در جامعه نمی شود و معمولا همراه با اصرار بیشتر مطالبه کنندگان برای پیگیری خواسته ی خود حتی به شکل آنارشی می شود. جامعه ی مدنی در نظر هگل نمایانگر اصالت امر جزئی است.

اوضاع در یک جامعه ی سیاسی تا اندازه ای متفاوت است. امر جزئی به چیزی ماوراء خود تبدیل می شود. هدف همچنان آزادی پوشش است و با استفاده از ظرفیت های (معمولا کم) موجود مطالبه ای مانند لغو حجاب اجباری شکل می گیرد. با اینحال پاسخ گویی نامناسب حاکمیت به این مطالبه به واکنش دیگری می انجامد. در این گونه جوامع گروه های متفاوت ناتوان از پیگیری مطالبات خود ناخودآگاه به یکدیگر می پیوندند و اهداف جزئی که موجب شکل گیری آنها شده بود، از محتوای خود خالی شده به مواجهه با کل نظام سیاسی موجود تبدیل می شود. در واقع این اهداف متفاوت به یک زنجیره ی هم ارز تبدیل می شوند که فضای جامعه را دو قطبی می کند. هگل جامعه ی سیاسی را نمایانگر لحظه ی تمامیت بخشی یا کلیت می داند.

به گمان من برای ارزیابی یک کنش سیاسی – اجتماعی باید به تمایز میان جامعه ی مدنی و جامعه ی سیاسی توجه داشت. شاید بزرگترین اشتباه خاتمی همین باشد که کنشی را که در جامعه ای مدنی به راحتی پذیرفته می شد (میان پذیرفتن و تایید کردن تفاوت هست) در جامعه ای سیاسی انجام داده است. عدم هماهنگی میان این دو شکل از جامعه بر روی تعریف و اجرای یک کنش سیاسی تاثیر گذار است و هر کس باید پاسخ دهد که برای شکل کنش خود رویکردی فردگرایانه که در آن افراد به واقع تمامیت هایی معنادار و خود-معرف اند، را بر می گزیند یا رویکردی کلیت باورانه که ریشه در پنداشتِ یک کل اجتماعی آزاد دارد؟

*************

عملکرد فردگرایانه ی خاتمی منطبق بر هدفِ اصلاح طلبی با پیگیری مطالبه ی بازگرداندن امور به موقعیت اصلاح طلبی از طریق شرکت در انتخابات منطبق بر اصول یک جامعه ی مدنی است. اینکه خاتمی در این چهارچوب مرتکب اشتباه شده قابل بررسی و نقد است (در هر یک از موارد هدف، مطالبه و طریقه پیگیری) با اینحال مخالفت با خاتمی و مطرح کردن خیانت به جنبش سبز بر پاشنه ی دیگری می چرخد. حتی اینگونه مخالفت نیز بر من گران نمی آمد اگر همین گروه ادعای به ارمغان آوردن مدرنیته، جامعه مدنی، سکولاریسم و ... را برای مردم نداشتند.

جامعه ی ایرانی در بیان هگل نه یک جامعه تماما سیاسی و نه یک جامعه ی تماما مدنی است. رفتارهای بازیگران عرصه ی اجتماعی ایران به هر دو سو متمایل است و جنبش سیاسی – اجتماعی آن نیز به همین شکل است. در کنار کسانی که مطالبه ی خود را فراموش کرده و مواجهه با کل نظام سیاسی در هر وجهِ آن را به مخالفین تعمیم می دهند، گروه هایی هستند که تنها برای پیگیری مطالبات خود به همراهی با جنبش سبز پیوسته اند. تناقض در جایی بروز پیدا می کند که یکی از گروه های (اصلا بخوانید افراد) همراه جنبش به دنبال پیگیری مطالبه ی خود می رود. حال صدای اعتراض شخصی که خواهان تحقق جامعه ی مدنی در ایران است و نمی تواند عملکرد یک عضو از آن را در چنین جامعه ای تحلیل کند، به فحاشی بلند می شود.

واکنش به عملکرد خاتمی تنها مورد ازین دست نیست. نمونه ی دیگر برخورد از نوع جامعه ی سیاسی با اهداف جزئی مورد تاسف برانگیز خون شهدای جنبش سبز است. احترام و حفظ شأن خون شهدای جنبش سبز (ظاهرا) برای تمامی اعضای آن پذیرفتنی است. با اینحال همین هدف جزئی که می تواند مطالبه ای مانند پیگیری نحوه شهادت در کنار گرامیداشت نام آنان داشته باشد و از طریق تشکیل یک کمپین نامه نویسی مردمی به رییس قوه قضاییه برای معرفی عاملان جنایت پیگیری شود، ناگهان دچار تحول می شود و به مرز خیانت بدل می شود.

برای یک مطالبه ی اجتماعی طرق مختلفی جهت پیگیری متصور است. تعریف مطالبات اجتماعی در قبال اهداف پشت این مطالبات نیز همین گونه است. برای خاتمی با هدف اصلاح طلبی مطالبات قابل تعریف گوناگونی متصور است. همچنین برای مطالبه ی بازگرداندن امور به موقعیت اصلاح طلبی، راه های پیگیری متفاوتی می تواند وجود داشته باشد. انتخاب خاص خاتمی قابل نقد و البته برای من ناراحت کننده است. ریسک بزرگ خاتمی در این انتخاب خاص (با اینکه من هم اکنون نمی توانم بدیلی دیگر برای آن بیابم) از هرچیزی از شخصیت او ناشی شود از ترس و بزدلی وی نیست.

یک وجه از واقعیت جامعه ی ایرانی در نظر من همین است. حتی در میان مخالفین وضع موجود که ظاهرا مدرن تر تلقی می شوند، نشانه های مدرنیسم (یکی از نمونه های واضحش پذیرش پلورالیسم) دیده نمی شود. این عملکرد دقیقا از حاکمیت انتظار می رود حال آنکه از سوی جنبش سبز دیده می شود. در نظر من این مشکل بزرگی برای جنبش سبز است که راه حل ساده و کوچکی دارد. پذیرش و باور آنچه که برایش مبارزه می کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر